دست نامرئی؛ زندگی‌نامه‌ی آدام اسمیت

—مترجم: محسن محمودی

یادداشت سردبیر: هفته‌ی پیش گزیده‌ی از کتاب «نظریه‌ی عواطف اخلاقی» را به قلم آدام اسمیت تحت عنوان «عدالت و احسان» انتشار دادیم. ذیلاً زندگی‌نامه‌ی کوتاهی از او را منتشر می‌کنیم چهار روز بعد از تاریخی که عموماً زادروز او شناخته می‌شود—پنجم  ژوئن، ۱۵ خرداد. تمرکز این نوشته بیشتر بر کتاب «ثروت ملل» است.

آدام اسمیت نیمرخ به چپ

به نظر می‌‌‌‌‌رسد پیش از آدام اسمیت اکثر مردم بر این باور بوده‌‌‌‌‌اند که برای چرخیدنِ چرخِ اقتصاد وجود دست مرئی حکومت لازم و ضروری است. در بریتانیا و اروپا، حکومت‌‌‌‌‌ها از خودکفایی اقتصادی به عنوان سپر بلایی برای امنیت ملی حمایت می‌کردند و به صنایع به‌اصطلاح «استراتژیکی» مانند صنایع معدنی و نساجی یارانه می‌پرداختند. حکومت‌‌‌‌‌ها در برابر آن چیزی که رقابت ناعادلانه فرض می‌‌‌‌‌کردند به حمایت از دوافروش‌‌‌‌‌ها، آجرچین‌‌‌‌‌ها، چوب‌‌‌‌‌فروش‌‌‌‌‌ها، سازندگان کارت‌‌‌‌‌های بازی و هزاران کارگر دیگر برمی‌خاستند. حکومت‌‌‌‌‌ها از منافع شرکت‌‌‌‌‌های تجاری برون‌مرزی حفاظت می‌کردند و واردات را به نامِ انباشت ذخیره‌‌‌‌‌ی طلا، که رمزِ ثروت و قدرت پنداشته می‌شد، محدود می‌ساختند. زندگی بدون مداخلات چشمگیرِ حکومت غیر قابل تصور بود.

آدام اسمیت با ثروت ملل ، بانگی پرطنین برای آزادی اقتصادی، همه‌‌‌‌‌ی این مسائل را به چالش کشید. با این که بسیاری از جزئیات ایده‌های کتاب اصالتاً مخلوق ذهن اسمیت نبودند، او با کتاب خود بینشی جسورانه به وجود آورد که در همه‌جا مردم را تحت تاثیر قرار داد. او نشان داد که راه دست‌‌‌‌‌یابی به صلح و بهروزی آزاد گذاشتن افراد است. وی اقسام مداخله‌‌‌‌‌ی دولت را یکی پس از دیگری مورد حمله قرار داد. او آزادسازی مستعمرات امریکایی بریتانیا را توصیه و برده‌‌‌‌‌داری را تقبیح کرد. اسمیت تاثیری شگرف بر جهان ایده‌‌‌‌‌ها داشت، جایی که تغییر از آن آغاز می‌‌‌‌‌شود.

هیچ‌کس تصورِ مردی انقلابی از اسمیت نداشت. وی مردی جدّی، حواس‌‌‌‌‌پرت و از همه جهت دوست‌‌‌‌‌داشتنی به نظر می‌‌‌‌‌رسید. دانشمندی جدی و مشتاق بود که کتابخانه‌‌‌‌‌ای شخصی با حدود ۳ هزار جلد کتاب درست کرده بود. اغلب چنان دل‌‌‌‌‌مشغول ایده‌‌‌‌‌ها بود که فراموش می‌‌‌‌‌کرد در حال انجام چه کاری است. گویند روزی دعوتش کرده بودند که از چرم‌‌‌‌‌سازی گلاسکو دیدار کند و به‌سببِ حواس‌‌‌‌‌پرتی به درون گودال چرم‌‌‌‌‌سازی افتاده و دوستانش او را از آن‌‌‌‌‌جا بیرون کشیدند. به نظر می‌‌‌‌‌رسید هر جایی که مناسبتی جمعی برای بازی ورق یا صحبت درباره‌‌‌‌‌ی چیزهای چون امور روزمره، تاریخ، ادبیات، فلسفه یا سیاست حکومت وجود داشت، اسمیت دوستی پیدا می‌‌‌‌‌کرده است. وُلتر مدافع فرانسوی و شهیر مدارای مذهبی در ستایشِ اسمیت چنین می‌گوید که «من در مقابل همه‌ی هم‌وطنان عزیزم خجالت‌زده ام که ما در فرانسه هیچ کسی را در حد و اندازه‌ی اسمیت نداریم.» مادام ریکوبونی رمان‌‌‌‌‌نویسی فرانسوی با آب و تاب گفته است: «مرا عتاب کنید، بزنید، بکشید اما من آقای اسمیت را دوست دارم، او را بسیار دوست دارم. آرزو می‌‌‌‌‌کنم شیطان همه‌‌‌‌‌ی ادیبان و همه‌‌‌‌‌ی فیلسوفان ما را برباید و آقای اسمیت را برایم بیاورد. مردان برتر در جستجوی وی هستند.»

ظاهر اسمیت چگونه بود؟ وی هرگز جلوی نقاشی ننشست تا پرتره‌‌‌‌‌ای از او بکشد، اما جیمز تاسیه در سال ۱۷۸۷ زمانی که اسمیت ۶۴ ساله و مریض بود نقشی مدالی از او ترسیم کرد. چنین نقش‌‌‌‌‌های مدالینی عمدتاً از موم درست می‌‌‌‌‌شدند، پس گمان براین است که این نقش بر واقعیت منطبق است. آن‌‌‌‌‌گونه که جیمز بنُار، فهرست‌‌‌‌‌نویسِ انجمن اقتصاد سلطنتی توصیف کرده است: «سر که به نظر می‌‌‌‌‌رسد در نیم‌‌‌‌‌رخ کاملِ به سمت راست بیننده چرخیده است، پیشانی بلند، بینی بزرگ و نسبتاً عقابی در انحنا را نشان می‌‌‌‌‌دهد؛ لب بالایی کشیده و باریک و لب پایینی اندکی جلو آمده؛ چانه و فکّی محکم و خوشحالت دارد. ابروها قوس زیادی دارند، پلک‌‌‌‌‌ بالایی سنگین و افتاده و کره‌‌‌‌‌ی چشم به‌‌‌‌‌طرزی چشمگیر برجسته است؛ و پوستِ زیرِ پلک پایینی شل و ول و چروکیده است. گلاه‌‌‌‌‌گیسی بر سر دارد که با روبانی در پشت بسته شده است، و دو حلقه‌‌‌‌‌ی کوچک مو در جلو و دو حلقه‌‌‌‌‌ی بزرگ در کناره‌‌‌‌‌ها بیرون افتاده که گوش‌‌‌‌‌ها را پوشانده و پنهان می‌‌‌‌‌کنند.» اسمیت نزد دوستی اعتراف کرد: «من جز در کتاب‌هایم هیچ‌کجا آراسته نیستم.»

نوشتن برای اسمیت هماره کار دشواری بود. مردِ مجردِ عاشقِ کتابی که «دست‌‌‌‌‌خطش شکل دانش‌‌‌‌‌آموزان ابتدایی» بود و حروف را درشت و کامل می‌‌‌‌‌نوشت که به زحمت به هم پیوسته بودند. سازمان دادنِ متن هم به همان اندازه برایش دشوار بود. اسمیت دهه‌‌‌‌‌ها با چند ایده‌‌‌‌‌ی بزرگ کلنجار رفت و بر سر چگونگی بیان عقایدِ خویش تقلا کرد‌‌‌‌‌. ثروت ملل دست کم ۲۷ سال در دست نگارش بود.

یان سیمپسون راسِ زندگی‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌نویس در این‌‌‌‌‌باره می‌‌‌‌‌نویسد، «صدای ناهنجارش با لکنت زبان همراه بود و در سخن گفتنِ عادی هم چنان حرف می‌زد که گویی در حال نطق است. دوستانش مشقّت نوشتن برای وی را دریافتند و برای تشویق‌‌‌‌‌اش مقرّری درنظر گرفتند… آن‌‌‌‌‌چه که در تمام روایات از شخصیت و خصوصیات وی جلوه می‌‌‌‌‌کند، علی‌‌‌‌‌الخصوص خصوصیاتی که در روابط وی با جوان‌‌‌‌‌تر‌‌‌‌‌ها نمایان می‌شوند، مهربانی ذاتی‌اش بود.»

دقیقاً مشخص نیست که آدام اسمیت در چه زمانی متولد شده است، اما او در ۵ ژوئن ۱۷۲۳ در کرکالدی، روستای ماهیگیری کوچکی در ساحل شرقی اسکاتلند غسل تعمید داده شد. با این‌که خانه‌‌‌‌‌اش در آن‌‌‌‌‌جا باقی نمانده، بخشی از باغ برجا مانده است که تا کنار دریا امتداد می‌‌‌‌‌یابد.

پدرش هم آدام نام داشت که در اداره‌‌‌‌‌ی گمرک کار می‌‌‌‌‌کرد و چندین ماه پیش از تولدش درگذشت. بچه‌‌‌‌‌ را مادرش، مارگارت داگلاس، دختر یک زمین‌‌‌‌‌دار، بزرگ کرد. تنها چیزی که از دوران کودکی او می‌‌‌‌‌دانیم این است که در چهارسالگی مدتی کوتاه اسیرِ گروهی کولی‌‌‌‌‌ بود. جان رایِ زندگی‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌نویس می‌‌‌‌‌نویسد، «شاید کولیِ فلک‌زده‌ای می‌شد.»

اسمیت در چهارده سالگی، سن رایج برای نام‌‌‌‌‌نویسی، وارد دانشگاه گلاسکو شد. این شهر، با جمعیتی بالغ بر ۲۵ هزار نفر، عمدتاً به‌عنوان بارانداز تنباکوی امریکا رونق گرفته بود، و این تجارت حیات فکری را برانگیخته بود—روشن‌گریِ اسکاتلندی در اوج شکوفایی خود بود. دانشگاه گلاسکو تا حدی به سبب نحوه‌ی تدریسِ خود شهره بود، چرا که دستمزدِ اساتید مستقیماً از محلِ شهریه‌‌‌‌‌ی دانشجویان پرداخت می‌شد. این بود که استادان انگیزه داشتند بهتر عمل کنند. اسمیت نزد فرانسیس هاچسون فیلسوف اخلاق تحصیل کرد، شخصیتی پرجذبه که سنت‌‌‌‌‌شکنی کرد و سخنرانی‌‌‌‌‌های خود را به جای زبان لاتین به زبان انگلیسی ایراد کرد. هاچسون شور و اشتیاقِ بسیاری نسبت به منطق، آزادی و آزادی بیان در سر داشت، که الهام‌‌‌‌‌بخش اسمیت شد. به نظر می‌‌‌‌‌رسد این هاچسون بوده که دانشجوی تیزهوش خود را به دیوید هیوم، فیلسوف خردگرای هم‌‌‌‌‌عصرش معرفی کرده است؛ اسمیت و هیوم به دوستانی نزدیک بدل شدند.

بی‌‌‌‌‌شک اسمیت شخصیتی مستقل داشته و در برخی مسائل کلیدی با هاچسون مخالفت می‌‌‌‌‌کرده است. برای نمونه هاچسون بر این باور بود که عشق به خویشتن امری نادرست است و تنها اقدامات خیرخواهانه فضیلت‌‌‌‌‌مندانه هستند. آن‌‌‌‌‌گونه که اسمیت بعدها نوشته است: «عادات صرفه‌جویی، سخت‌کوشی، حزم و احتیاط، توجه و کاربستِ تفکر عموماً پرورده‌‌‌‌‌ی انگیزه‌‌‌‌‌های خویشتن‌خواهانه هستند و در عینِ حال خصوصیاتی بسیار ستودنی تلقی می‌‌‌‌‌شوند، سزاوار احترام و تصدیق همگان.»

اسمیت چگونه به تاثیرات شگفت‌‌‌‌‌انگیز تمایل انسان‌ها به تعقیب علایق شخصی خود پی برد؟ خب، او شخصی فوق‌‌‌‌‌العاده نکته‌‌‌‌‌بین و ژرف‌‌‌‌‌نگر بود که سال‌‌‌‌‌ها [از عمر خود] را در یک مرکز تجاری پر رونق سپری کرد، پس باید از مشاهدات خود بسیار آموخته باشد. ادوین کنانِ اسمیت‌شناس، براین باور است که برنارد ماندویل پزشکی هلندی هم یقیناً با هجونامه‌‌‌‌‌ی بحثبرانگیز خود یعنی حکایت زنبورها: یا رذیلت‌‌‌‌‌های شخصی، منافع عمومی (نسخه‌‌‌‌‌ی نهایی، ۱۷۲۹) بر تفکر اسمیت تاثیر گذاشته است. ماندویل در این اثر مردمان بلندنظر را با این پیشنهاد مبهوت می‌‌‌‌‌سازد که تعقیب علایق شخصی خوب است، چرا که مردم را به خدمت یکدیگر رهنمون می‌‌‌‌‌سازد و به شکوفایی جامعه‌‌‌‌‌ کمک می‌‌‌‌‌کند.

اسمیت می‌‌‌‌‌خواست در دانشگاهی اسکاتلندی تدریس کند و روش مرسوم برای کسبِ کرسی استادی این بود که فرد قابلیت‌‌‌‌‌های خود را نشان دهد و چند سخنرانی ایراد کند. اگر مقامات دانشگاه تحت تاثیر قرار می‌‌‌‌‌گرفتند و نیازی به پر کردن کرسی‌‌‌‌‌ای خالی وجود داشت، ممکن بود او برگزیده شود. بنابراین در سال ۱۷۴۸ اسمیت در ادینبورگ شروع به ایراد خطابه‌‌‌‌‌هایی در باب اخلاق، اقتصاد و سیاست دفاعی کرد. مقرّر بود او باقی حیات خود را به تشریح این مطلب در کتاب‌‌‌‌‌ها بپردازد.

در سال ۱۷۴۹، پیش از آن‌‌‌‌‌ که آثار عمده‌‌‌‌‌ی اقتصاددان‌‌‌‌‌های لسه‌‌‌‌‌فرِ فرانسوی منتشر شوند، اسمیت آماده بود تا این نتیجه را بگیرد که راهِ افزایش رفاه این است که حکومت مردم را به حال خود رها کند. دوگالد استوارت یکی از شاگردان‌‌‌‌‌اش روایت می‌‌‌‌‌کند که اسمیت همان سال در یک سخنرانی می‌‌‌‌‌گوید: «چیزی جز صلح، مالیات‌‌‌‌‌های سهل و اجرای قابل‌تحمل عدالت لازم نیست تا کشوری را از پایین‌‌‌‌‌ترین درجه‌‌‌‌‌ی بربریت به بالاترین ثروت و فراوانی برساند؛ مابقی همه با روند طبیعی امور پدید می‌‌‌‌‌آیند. همه‌‌‌‌‌ی حکومت‌‌‌‌‌هایی که مانع این روند طبیعی می‌‌‌‌‌شوند، که امور را به مسیری دیگر سوق دهند یا تلاش کنند پیشرفت جامعه را در نقطه‌‌‌‌‌ای مشخص متوقف سازند … ناگزیر سرکوب‌‌‌‌‌گر و مستبد خواهند بود.»

خطابه‌‌‌‌‌های اسمیت بسیار مقبول افتادند. از سال ۱۷۵۱ اسمیت به تدریس منطق در دانشگاه گلاسکو مشغول شد. یک سال بعد از وی تقاضا شد تا آن‌‌‌‌‌جا فلسفه‌‌‌‌‌ی اخلاق تدریس کند. او پنج روز هفته در ساعت ۷.۳۰ صبح خطابه‌‌‌‌‌ای یک ساعته ایراد می‌‌‌‌‌کرد. سه روز هفته در ساعت ۱۱.۰۰ به تدریس در کلاس‌‌‌‌‌های خصوصی می‌‌‌‌‌پرداخت. به نظر می‌‌‌‌‌رسید او احترام دانشجویان و استادان را به یک‌ میزان به دست آورده بود، چرا که در سال ۱۷۵۸ به ریاستِ دانشکده منصوب شد. جیمز باسول یکی از دانشجویان او که بعدها زندگی‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌نویسِ ادبیِ شهیری شد، چنین به یاد می‌‌‌‌‌آورد: «نظرات آقای اسمیت گیرا، پرمحتوا و بی‌‌‌‌‌نقص هستند. او هیچ نشان از سردی و فضل‌‌‌‌‌فروشی‌‌‌‌‌ای که اغلب در اساتید دیده می‌شود، ندارد.»

اسمیت عصرها ورق‌بازی می‌‌‌‌‌کرد و با برخی از برجسته‌‌‌‌‌ترین متفکران اسکاتلند به گپ‌وگفت می‌‌‌‌‌نشست، از جمله دیوید هیوم، جیمز واتِ مخترع موتور بخار و جوزف بلکِ شیمی‌‌‌‌‌دان. اسمیت به انجمن گفتگویی پیوست که در دهه‌‌‌‌‌ی ۱۷۴۰ اندرو کاکرِن بانکدار به راه انداخته بود، آن‌‌‌‌‌ها هر هفته دور هم جمع می‌شدند تا درباره‌‌‌‌‌ی مسائل اقتصادی و سیاسی به گفت‌وگو بپردازند. اما اسمیت در برخورد با زنان اقبالِ چندانی نداشت؛ دو یا سه مرتبه تقاضای ازدواج کرد، اما جوابِ رد گرفت.

اسمیت در این اثنا چهار سال را صرف تبدیل سخنرانی‌‌‌‌‌ها به اولین کتابش، نظریه‌‌‌‌‌ی عواطف اخلاقی کرد. این کتاب درباره‌‌‌‌‌ی انگیزه‌‌‌‌‌های دیگری جز نفع شخصی بود که بر رفتار انسانی تاثیر می‌‌‌‌‌گذارند. کتاب که در سال ۱۷۵۹ در لندن منتشر شد، او را در محافلِ ادبی شهره ساخت. این بود که به معاشرت و ضیافت‌هایِ انواع انسان‌های سرشناسی چون بنجامین فرانکلین دعوت می‌شد.

اسمیت در نظریه‌‌‌‌‌ی عواطف اخلاقی از پروژه‌‌‌‌‌ی بعدی خود خبر داد: «در گفتاری دیگر تلاش خواهم کرد که روایتی از اصول کلی قانون و حکومت ارائه کنم و انقلابات گوناگونی که این دو در اعصار و دوران‌‌‌‌‌های مختلفِ جامعه دستخوش‌شان بوده‌اند، نه تنها آنچه با عدالت مربوط می‌شود، بلکه درباره‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌چه به سیاست درآمدها و تسلیحات مربوط می‌‌‌‌‌شود و هر آن چیزِ دیگری که ابژه‌ی قانون است.» البته که این پروژه ثروت ملل بود.

هیوم نسخه‌‌‌‌‌ای از نظریه‌‌‌‌‌ی عواطف اخلاقی را برای چارلز تاونزند، دولت‌‌‌‌‌مرد انگلیسی، فرستاد. مقدّر بود او در مقامِ وزیر مستعمرات با محروم ساختن مستعمرات امریکایی از اختیارات ارجمندشان و سهواً برانگیختن جنبشی انقلابی، بدنام شود. تاونزند می‌‌‌‌‌خواست فردی برجسته و طراز اول معلمِ خصوصی هنری اسکات، پسرخوانده‌‌‌‌‌اش و دوکِ باکلو شود. تاونزند پذیرفت که سالانه ۳۰۰ لیره به‌علاوه‌‌‌‌‌ی هزینه‌‌‌‌‌های بردن دوک به تور بزرگ اروپا را به اسمیت بپردازد؛ یعنی سه برابرِ مبلغی که اسمیت از دانشگاه گلاسکو می‌‌‌‌‌گرفت. علاوه‌براین، اسمیت مقرّریِ سالانه‌ی مادام‌العمری معادل ۳۰۰ لیره هم دریافت می‌کرد. با این که اسمیت هرگز تجارت نکرده بود اما می‌‌‌‌‌دانست که چگونه معاملهی خوبی جوش دهد! اسمیت در ژانویه‌‌‌‌‌ی ۱۷۶۴ در لندن با دوک دیدار کرد و از آن‌‌‌‌‌ جا به تولوز، تفرجگاهی مشهور نزدِ انگلیسی‌‌‌‌‌ها، سفر کردند. اسمیت در تولوز سرپرستی جوانی دیگر، هیو کمپبل اسکات ، برادر کوچک دوک را هم برعهده گرفت.

هر چند که ممکن بود این معامله‌ی جدید اسمیت در مطالعاتش وقفه ایجاد کند، اما دو فرصت غیرمنتظره در اختیارش گذاشت. نخست، برای هر کسی که به آزادی علاقه‌مند بود، فرانسه‌ی آن زمان مقصدی ایده‌‌‌‌‌آل بود. اسمیت مستقیماً می‌دید که فرانسوی‌‌‌‌‌ها چطور با حکومتی بسیار پرهزینه‌‌‌‌‌تر و مداخله‌گرتر از آن چه او پیش‌‌‌‌‌تر تجربه کرده بود، دست‌وپنجه نرم می‌‌‌‌‌کنند. شورشیانِ اندیشمندِ سرشناس به دیدارِ او می‌رفتند. او از ژنو دیدار و ولتر را ملاقات کرد، که گویا راجع به این دیدار گفته است: «این اسمیت مردی فوق‌‌‌‌‌العاده است.» اسمیت در پاریس با فرانسوا کنه ، پایه‌‌‌‌‌گذار مکتب طبیعیون (فیزیوکراسی) اقتصادِ لسه‌‌‌‌‌فر دیدار کرد. اسمیت فرصت یافت که ژاک تورگو را ملاقات کند، کسی که اصول لسه‌‌‌‌‌فر را در عمل پیاده کرد. اسمیت گفت که فلسفه‌‌‌‌‌ی لسه‌‌‌‌‌فر فرانسوی «با وجودِ تمام نقایص‌اش، شاید نسبت به سایر نظریه‌‌‌‌‌هایی که تا کنون در اقتصاد سیاسی منتشر شده‌‌‌‌‌اند، نزدیک‌ترین به حقیقت باشد و به همین دلیل کاملاً ارزش عنایت هر فردی را که می‌‌‌‌‌خواهد اصول آن علم بسیار مهم را مطالعه کند، دارد.»

بی‌‌‌‌‌حوصلگی و بی‌‌‌‌‌قراری‌‌‌‌‌اش در تولوز به اندازه‌ی گشت‌‌‌‌‌وگذارش در پاریس مهم بود. اسمیت مصمم شد پروژه‌‌‌‌‌ای را پی بگیرد که پنج سال پیش در نظریه‌‌‌‌‌ی عواطف اخلاقی ترسیم کرده بود. او در ۵ جولای ۱۷۶۴ خطاب به هیوم نوشت: «من برای گذران وقت نگارش کتابی را آغاز کرده‌ام.» بدین‌گونه پیش‌‌‌‌‌نویس اولیه‌ی ثروت ملل را آغاز کرد.

اقامت اروپایی اسمیت پس از قتل غیرمنتظره‌‌‌‌‌ی هیو اسکات در اکتبر ۱۷۶۶ در پاریس، پایان یافت. اسمیت و دوک به لندن بازگشتند و اسمیت به بازنگری نظریه‌‌‌‌‌ی عواطف اخلاقی مشغول شد. او سپس به کِرکالدی بازگشت، جایی که با مادرش زندگی می‌‌‌‌‌کرد، و دوباره سراغِ ثروت ملل رفت. او نوشته است که، « کارم این‌‌‌‌‌جا مطالعه است، تفریحاتم طولانی هستند، پیاده‌‌‌‌‌روی‌‌‌‌‌های تنها در کنار دریا … با این همه به غایت احساس شادی، راحتی و خشنودی می‌‌‌‌‌کنم. شاید در تمام عمرم این‌‌‌‌‌طور نبوده‌‌‌‌‌ام.»

اسمیت تا سال ۱۷۷۰ به بازنگری‌‌‌‌‌های طاقت‌‌‌‌‌فرسا در اندیشه‌هایش پرداخت. او در طی سال ۱۷۷۳ مطالب مهمی در باب اجاره، دستمزدها و مستعمرات امریکایی بر کتابش افزود. در آوریل آن سال به لندن نقل مکان کرد تا بتواند مطالب پژوهشی بیشتری بیابد. او اسنادِ موزه‌‌‌‌‌ی بریتانیا را کاوید و در بریتیش کافه هاوس در خیابان کاکسپر بر روی بازنگری‌‌‌‌‌ها کار می‌‌‌‌‌کرد، کافه‌‌‌‌‌ای که بسیاری از هنرمندان و متفکرین اسکاتلندی در آن گرد هم می‌‌‌‌‌آمدند. او در آن کافه به همراهِ بسیاری از جمله جاشوا رینولدز نقاش و رابرت آدامزِ معمار، عضوِ جمعِ هفتگی‌ای بود که برای صرفِ شام گرد هم می‌آمدند. ظاهراً اسمیت نسخه‌‌‌‌‌هایی از هر فصل جدید خود را به دوستانش می‌‌‌‌‌داد که آن را مورد بحث قرار داده و نقد کنند. آدام فرگوسن دوست اسمیت، در چهارمین چاپ کتابش یعنی تاریخ جامعه‌‌‌‌‌ی مدنی به خوانندگان بشارت داد که «شاید به زودی همگان (از سوی آقای اسمیت، نویسنده‌‌‌‌‌ی نظریه‌‌‌‌‌ی عواطف اخلاقی) به نظریه‌‌‌‌‌ای در اقتصاد ملی دسترسی خواهند داشت که برابر است با تمامِ آن چه که تا کنون در هر مبحثی از علم منتشر شده است.»

نهایتاً در ۹ مارس ۱۷۷۶ ثروت ملل از سوی انتشاراتِ استارهان و کادل منتشر شد. این اثر دو مجلد رحلی (۹ در ۱۲ اینچ) مشتمل بر بیش از هزار صفحه بود. آن هنگام اسمیت ۵۳ سال داشت.

راسِ زندگی‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌نویس نقل کرده است که «زمان انتشار … به گونه‌‌‌‌‌ای تنظیم شده بود که توجه پارلمان را جلب کند و بر نظرِ اعضای پارلمان درباره‌ی راه‌‌‌‌‌حل مسالمت‌‌‌‌‌آمیز منازعه [امریکا] تاثیر بگذارد. امریکا نقطه‌‌‌‌‌ای اساسی در کاربست نظریه‌‌‌‌‌ی بازار آزاد بود، و اگر اسمیت می‌توانست حامیانی برای خود دست‌وپا کند، امیدی برای پایان یافتنِ چرخه‌‌‌‌‌ی خشونت ناشی از تلاش‌‌‌‌‌ها برای حفظ نظام مستعمراتی کهن شامل کنترل‌‌‌‌‌ها و ممنوعیت‌‌‌‌‌های اقتصادی، متصور بود.»

بازنگری‌های پرزحمت اسمیت نتیجه داد، زیرا خواندن کتاب به‌‌‌‌‌قدری سهل‌‌‌‌‌الوصول بود که گویا وی آن سوی میز با شما سخن می‌‌‌‌‌گوید و به نحوی ساده شرح می‌‌‌‌‌دهد که چه چیزی چرخِ اقتصاد را می‌چرخاند. او نوشت، «ما از سخاوتمندی قصاب، آبجوساز یا نانوا نیست که انتظار شام می کشیم؛ شام ما نتیجه‌ی توجه ایشان به منافع خودشان است. [در تعامل با ایشان] ما نیازهای خود را برمی‌آوریم، اما نه به اتکای انسانیت ایشان بلکه به سبب حب نفس‌ ایشان، و در معامله با ایشان سخن بر سر این نیست که مایحتاج مورد نیاز ما چه هست، بلکه بر سر این است که ایشان چه منفعتی قرار است حاصل کنند.»

اسمیت به کرّات دفاعی جانانه از مردم کوچه وبازار در برابر سیاست‌‌‌‌‌مداران طماع اقامه کرد. برای نمونه: «بنابراین نهایتِ بی‌‌‌‌‌شرمی و گستاخیِ پادشاهان و وزرا است که مدعی شوند دارند از معیشت افراد مراقبت می‌کنند و مخارج آنان را چه به واسطه‌‌‌‌‌ی قوانین ضداسراف و چه به واسطه‌‌‌‌‌ی ممنوعیت واردات تجمّلات خارجی کنترل می‌کنند. آنان خود همواره و بلااستثنا بزرگ‌‌‌‌‌ترین اسراف‌‌‌‌‌کارانِ جامعه هستند. اجازه دهید ایشان به حساب و کتاب مخارج خودشان مشغول باشند و ایشان هم می‌‌‌‌‌توانند با اطمینان خاطر حساب‌وکتاب مخارج افراد را به خودشان بسپارند. اگر اسراف‌‌‌‌‌کاری و ولخرجی خودشان مملکت را ویران نسازد، ولخرجی شهروندان هرگز چنین نخواهد کرد.»

ثروت ملل، بیان‌گرِ تقدیری شورانگیز از بهترین روش کارکرد یک جامعه‌ی آزاد است. مشهورترین سطور اسمیت می‌‌‌‌‌گوید: «[یک سرمایه­گذار نوعی] تنها امنیت خود را در نظر دارد؛ و با هدایتِ مساعی‌اش به‌نحوی که محصولی با بالاترین ارزش تولید شود، تنها به سودِ خویش می‌اندیشد، و او در این مورد کما بسیاری موارد دیگر توسط دستی نامرئی هدایت می‌‌‌‌‌شود تا به حصولِ هدفی کمک کند که در مقصودش جایی نداشته است. برای جامعه‌ هم بد نیست که این هدف بخشی از مقصودِ او نبوده است. او با پی‌‌‌‌‌جویی منافع خود به‌کرّات منافع جامعه را کارآمدتر از زمانی ارتقا می‌‌‌‌‌دهد که واقعاً آن هدف ارتقا منافع جامعه را قصد می‌کرد. هرگز سراغ ندارم خیر چندانی از جانبِ کسانی که به قصدِ خیرِ عام تجارت می‌کنند ]به جامعه [ رسیده باشد.»

اولین واکنش از جانب آن دوستانش بود که از نزدیک شاهد تکاملِ تدریجی کتاب بودند. برای نمونه دیوید هیوم در اول آوریل ۱۷۷۶ [گفت]- «من از عملکرد شما بسیار خشنود هستم.» ادوارد گیبونِ تاریخ‌‌‌‌‌نگار خطاب به آدام فرگوسن نوشت: «چه اثرِ شگرفی است این کتاب که دوستِ مشترک‌مان آقای آدام اسمیت با آن اذهانِ عموم را منوّر ساخته است! علمی چنین مبسوط در کتابی مجرد و ژرف‌ترین ایده‌‌‌‌‌ها که با زبانی سلیس بیان شده‌‌‌‌‌اند.» توماس جفرسون سخت علاقه‌‌‌‌‌مندِ این کتاب شد و گفت در باب پول و تجارت، «ثروت مللِ اسمیت بهترین کتاب برای مطالعه است.»

چاپ نخست کتاب طی شش ماه به فروش رسید و شعفی در اسمیت برانگیخت. در سال ۱۷۷۶ نسخه‌‌‌‌‌ی آلمانی، در سال ۱۷۷۹ نسخه‌‌‌‌‌ی دانمارکی، در سال ۱۷۸۰ نسخه‌‌‌‌‌ی ایتالیایی و در سال ۱۷۸۱ نسخه‌‌‌‌‌ی فرانسویِ آن منتشر شد. دستگاه انگیزاسیون اسپانیا، کتاب را به دلیل آن‌‌‌‌‌چه مقامات «بی‌‌‌‌‌ارزشیِ سَبک و بی‌‌‌‌‌بند‌وباری اخلاقی‌اش» خواندند، توقیف کرد.

اسمیت بلافاصله پس از پایان کتاب بازبینی آن را آغاز کرد. ویراست‌‌‌‌‌های جدید انگلیسی آن در سال‌‌‌‌‌های ۱۷۷۸، ۱۷۸۴، ۱۷۸۶ و ۱۷۸۹ منتشر شدند. اسمیت فرصت چندانی برای کار دیگری نداشت. او با برقی شیطنت‌‌‌‌‌آمیز از شوخ‌‌‌‌‌طبعی، در اشاره به حواس‌‌‌‌‌پرتیِ شهره‌ی عام‌وخاص‌اش، در سال ۱۷۸۰ به ناشر لندنی خود گفت: «کم مانده بود فراموش کنم که من نویسنده‌‌‌‌‌ی پژوهشی در باب ثروت ملل بوده‌‌‌‌‌ام.»

دوک باکلو از موفقیت اسمیت به شعف آمده بود و از نفوذش بهره گرفت تا معلم خصوصی سابق‌‌‌‌‌اش را به سمتِ کمیسر اداره‌‌‌‌‌ی گمرکات منصوب کند، منصبی پرمنفعت و نه‌چندان پرزحمت (۶۰۰ لیره در سال) که اسمیت پذیرفت. پاداشی برای تاجری آزاد! اسمیت مطالبی را گردهم آورد و راجع به تاریخ فلسفه و تاریخ حقوق و حکومت یادداشت‌‌‌‌‌هایی نوشت. اما نوشتن‌اش به کندی پیش می‌‌‌‌‌رفت، کما این که در سایر پروژه‌‌‌‌‌هایش هم این‌‌‌‌‌گونه بود و این اثر به سببِ آن که وضع سلامتی‌‌‌‌‌اش رو به وخامت نهاد به سرانجام نرسید.

اسمیت در ۱۷ جولای ۱۷۹۰ بی سر‌وصدا در خانه‌‌‌‌‌ی کرکالدی‌اش درگذشت و در قبرستان کانن‌‌‌‌‌گیت به خاک سپرده شد. همان‌‌‌‌‌طور که خودش خواسته بود، جوزف بلک و جیمز هاتون ، مجریان وصیت‌‌‌‌‌نامه‌ا‌‌‌‌‌ش، تقریباً تمام دست‌‌‌‌‌نوشته‌‌‌‌‌هایش را سوزاندند و زندگی‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌نویسانِ بسیاری را مأیوس ساختند.

آثارش جاودانه شدند و او خود فانوس راه کسانی شد که عشق‌‌‌‌‌شان به آزادی قرن نوزدهم را به صلح‌‌‌‌‌آمیزترین دوران در تاریخ مدرن بدل ساخت. اکنون حدود دویست سال پس از مرگ اسمیت، اقتصاددان‌‌‌‌‌ها ایرادات فنی کار او را یافتند، با این حال آوازه‌اش سروگردنی از رقبای اغواگری مانند کارل مارکس یا جان مینارد کینز بالاتر است. جورج استیگلر برنده‌‌‌‌‌ی جایزه‌‌‌‌‌ی نوبل به اسمیت لقب «قدیسِ کسب‌وکار آزاد» داده است. اچ. ال. منکِن گفته است: «هیچ کتابی مسحورکننده‌‌‌‌‌تر از ثروت ملل آدام اسمیت در زبان انگلیسی وجود ندارد.» او در سرآغاز قرن بیستم و یکم همزمان با نوزایی آزادی حضور پررنگی دارد.