آنارشی

جهان چگونه تغییر خواهد کرد

زمانی بسیارانی به این‌که نهاد برده‌داری، نهادی به قدمتِ خودِ نهاد بشریت، بتواند هرگز برانداخته شود هم می‌خندیدند. دانش غالب، حتی در میان آن‌ها که به تناقضات اخلاقی برده‌داری پی برده بودند، این بود که برده‌داری بخشی از طبیعت انسان است. اصلاح‌طلبان استدلال می‌کردند بهترین کاری که می‌شود کرد تلاش برای رسیدن به نسخه‌ای انسانی‌تر از برده‌داری است.

برده‌داری نهادی بود که هر اندازه هم گاهی شرارت نشان می‌داد، …بنا بود برای ابد وجود داشته باشد. بعضی بر این قصد شدند که این نهاد را بهبود ببخشند، که به اربابان بیاموزند چطور با بردگان‌شان «خیرخواهانه» رفتار کنند. بعضی قواعد و قوانینی ترتیب دادند که هدف‌شان محدود کردنِ هولناک‌ترین نتایج نهاد برده‌داری بود. اما خودِ این نهاد به اندازه‌ی کمیابی منابع و به اندازه‌ی مرگ، لاجرم انگاشته می‌شد…

آنارشی‌بازی!

آنارشی همواره موضوع مهمی در فلسفه سیاسی به حساب آمده اما رویکرد نوزیک در جدی انگاشتن آن به مثابه جایگزینی جدی برای جامعه‌ی سیاسی، استثنایی نادر است. زیرا که در غالب مواقع کارکرد آنارشی در سیاست، بازی کردن نقش جهنم بوده؛ مصداق زجر و مشقت پایان و تحمل ناپذیری برای جامعه. قاطبه‌ی فلاسفه در مقابل دورنمای آنارشی با وحشتی اغراق‌آمیز واکنش نشان می‌دهند؛ یک جامعه بدون حکومت غالبا آن‌قدر دهشتناک تصویر شده که در آن هر حکومتی، هرچند خودکامه، به زهرِ اجتماعیِ آنارشی شرف داشته باشد.