بازار آری، سرمایه‌داری نه—مقدمه

— مترجم: آرمان سلاح ورزی

 

یادداشت سردبیر: «سوسیالیسم بازار آزاد»! این نام پرونده‌ای که است که با انتشار نوشته‌ی پیش رو آن را در بورژوا می‌گشاییم. البته پیش‌تر مطالبی از این دست در بورژوا منتشر کرده‌ایم، اما اینک قصد داریم با جدیت بیشتر به معرفی یک نحله‌ی فکری دویست ساله بپردازیم که خود را سوسیالیست می‌خواند و همزمان طرفدار بی‌چون‌وچرای لسه‌فر است.

این یکی از حقایق غالباً فراموش‌شده است که «سوسیالیسم» نامی بود که فردگرایان رادیکال (radical individualists) در اروپا در اوایل قرن نوزدهم برای دستگاه فکری خود برگزیدند. فردگرایان رادیکال جامعه‌ای را تصور می‌کردند بر مبنای تشریک مساعی اجتماعی میان افراد برابر در آزادی.

فردگرایان رادیکال قرن نوزدهمی آزادی را به همان معنایی می‌فهمیدند که نیاکان فکری ایشان؛ یعنی هم‌ترازخواهان (Levellers) انگلیسی؛ نزد ایشان، آزادی «برابرسالاری» (Equality of Authority) و نقیض «همسالاری» معنا می‌داد. مطابق این معنا، انسان‌ها بر یکدیگر «همسالاری» ندارند؛ هیچ انسانی با حق فرمان‌فرمایی بر انسان دیگر یا وظیفه‌ی فرمان‌برداری از انسان دیگر زاده نمی‌شود؛ همه‌ی انسان‌ها آزاد و برابر زاده می‌شوند؛ و جامعه متشکل است از انسان‌هایی که بی‌اینکه بر یکدیگر «همسالاری» داشته باشند، در برابری در آزادی با یکدیگر همکاری و همکوشی و همیاری می‌کنند.

این‌گونه بود که در نظر فردگرایان رادیکال قرن نوزدهم، واژه‌ی «سوسیالیسم» یا «جامعه‌گرایی» طبیعی‌ترین انتخاب و مناسب‌ترین نام برای دستگاه فکری ایشان بود. فردگرایانِ جامعه‌گرا جامعه‌ا‌ی غنی از پیوندهای داوطلبانه را می‌خواسته اند — یک شبکه‌ی درهم‌تنیده از پیوندهای گونه‌گونی که فرد فرد انسان‌ها در آزادی با همنوعان خود شکل می‌دهند. چه نامی بهتر از «سوسیالیسم» برای فلسفه‌ی تشریک مساعی اجتماعی میان افراد آزاد؟

شوربختانه، از پیش از ضرب واژه‌ی «سوسیالیسم» یک چرخش فکری بسیار قوی در جریان بود که نهایتاً به استحاله‌ی معنای آن انجامید. آن چرخش فکری همان جنبش «ضدروشنگری» (anti-Enlightenment) است که روسو و هگل و بورک از جمله سردمداران آن بودند. در نظر فلاسفه‌ی ضدروشنگری، آزادی به معنای «برابرسالاری» — که احتمالاً بیش از همه جان لاک مسئول ساخت و پرداخت آن بود — هم بیش از اندازه رادیکال بود و هم بیش از اندازه ساده‌انگارانه. مضاف بر این، در نظر فلاسفه‌ی ضدروشنگری، «برابرسالاری» یک بدعت فکری مخرب و خطرناک بود که از جمله سبب دهشت‌های انقلاب فرانسه شده بود.

به هر روی، با غلبه‌ی جریان «ضدروشنگری» در قرن نوزدهم، در یک ارتجاع به پیش از روشنگری، مفهوم بدیع «جامعه» — اجتماع متشکل از انسان‌های «برابرسالار» —  جای خود را به مفهوم قدیمی «جماعت» — اجتماع متشکل از انسان‌های «همسالار» — داد. این‌گونه بود که «سوسیالیسم» که در آغاز «جامعه‌گرایی» معنا می‌داد، با یک تغییر صدو هشتاد درجه‌ای، «جماعت‌گرایی» معنا گرفت. کالبد همان بود، اما معنا عوض شد.

با چنین نگاهی است که پرونده‌ی «سوسیالیسم بازار آزاد» را می‌گشاییم. شایسته است این سخن را نیز با همراهان بورژوا در میان بگذاریم که در گشودن این پرونده و پرداختن به این بحث‌های نظری بعضاً رادیکال و آنارشیستی، از جمله پی‌جوی این هدف هستیم که بخشی از آن گره‌های فکری را بگشاییم که مانع حرکت جامعه‌ی ایران به سوی پیشرفت شده.

به گمان ما، اگر عادت کنیم هر بار که با واژه‌ی «سوسیالیسم» مواجه می‌شویم، از خود بپرسیم که پشت این واژه معنای «جامعه‌گرایی» نهفته، یا معنای «جماعت‌گرایی»، شاید آن آشفتگی فکری فراگیر و این دعواهای بی‌پایان میان چپ‌ستیزان و راست‌ستیزان که مانع به وجود آمدن اجماع حداقلی لازم برای نیل به پیشرفت شده، از فضای فکری ایران رخت بربندد. شاید نتیجه این باشد که دریابیم که آزادی‌خواهانِ جامعه‌گرا و جامعه‌گرایانِ آزادی‌خواه به یک جبهه‌ی فکری تعلق دارند.

به هر روی، بر این نظر ایم که حرکت به سوی پیشرفت در گرو این است که قاطبه‌ی اندیشه‌سازان و سیاست‌سازان ایرانی بتوانند به روشنی تفاوت آن مدل «جماعت‌گرا» را که اینک در کوبا و ونزوئلا و کره‌ی شمالی جاری است با آن مدل «جامعه‌گرا» که اینک در سوئیس و دانمارک و سوئد جاری است، درک کنند. شاید بحث‌های نظری صرف از این دست در گشودن راه ما به سوی پیشرفت — که ما آن را سوئیس و دانمارک و سوئد کردنِ ایران می‌فهمیم — بی‌تأثیر نباشد.

متن پیش رو مقدمه‌ی کتاب «بازار آری؛ سرمایه‌داری نه» است.

 

مقدمه

آنارشیست‌های بازار معتقد به مبادلات بازارند نه امتیاز‌های ویژه‌ی اقتصادی. به بازارهای آزاد است که باور دارند، نه سرمایه‌داری. آن‌چه باعث می‌شود این عده «آنارشیست» باشند، باورشان به جامعه‌ای‌ است یک‌سره آزاد و مبتنی بر رضایت طرفین — جامعه‌ای که در آن نظم نه از خلال قهرِ قانونی یا حکومتِ سیاسی، بلکه از طریق توافقات آزادانه و تعاون داوطلبانه بر پایه‌ی برابری، سر بر می‌آورد. آن‌چه باعث می‌شود ایشان آنارشیست‌های «بازار» باشند، این است که مبادلات آزادانه‌ی بازار را محملی حیاتی می‌دانند برای نظم‌بخشیِ صلح‌آمیز اجتماع به شیوه‌ای آنارشیک. اما بازار‌هایی که در تصور ایشان است، این «بازار»‌های مزیت‌زده‌‌ای نیست که امروزه در اطراف‌مان می‌بینم. بازار‌هایی که تحت لقای حکومت‌ها و سرمایه‌داری کار می‌کنند، مبتلا شده‌اند به فقر مزمن و نابودی محیط‌‌زیست،‌ نابرابری‌های افراطیِ ثروت و تجمع قدرت در دست کلان‌شرکت‌ها، روسا و مالکان. دیدگاهی که عموم برش اجماع دارند، می‌گوید که استثمار — چه استثمار نیروی انسانی چه نیروی طبیعی — به راستی نتیجه‌ی طبیعیِ آزاد گذاشتنِ بازار‌ها به حال خود است. دیدگاه عام بر این باور است که مالکیت خصوصی، فشار رقابتی، و انگیزه‌ی سود — چه در جهت خیر و چه در جهت شر — لاجرم به «کار در ازای دست‌مزد» سرمایه‌دارانه خواهد انجامید، و ثروت و قدرت اجتماعی را در یدِ طبقه‌ای معین قرار خواهد داد، و یا به فعالیت‌های کسب و کاری می‌انجامد که بر پایه‌ی «رشد به هر قیمت» بنا شده‌اند و آن‌ها که از قافله عقب مانده‌اند، به حال خود رها می‌شوند.

آنارشیست‌های بازار مخالفند. آن‌ها می‌گویند امتیازهای ویژه‌ی اقتصادی معضل اجتماعیِ جدی و فراگیری است، اما این معضل به خودی خود معضل برخاسته از مالکیت خصوصی، یا رقابت، یا سود نیست. این معضلی نیست که از ساختار بازار حاصل شود، بلکه از اعوجاج در ساختار بازار پدید می‌آید، و بانیِ این ازساختارافتادگی سایه‌ی کشیده‌ی بی‌عدالتی‌های تاریخی، و اجرایی‌کردنِ مدامِ مزیت‌های حقوقی به سود بخش سرمایه است. سنتِ آنارشیست‌های بازار به صورت رادیکال لهِ بازار و ضد سرمایه‌داری است؛ ضدیتی که از دل‌مشغولی مدام این نحله‌ی فکری نسبت به ویژگی عمیقا سیاسیِ قدرت‌گیری کلان‌شرکت‌ها منتج می‌شود، و از وابستگی نخبگان اقتصادی به پذیرش منعلانه یا حمایتِ فعالانه‌‌ از دولت، و از نفوذپذیریِ موانعی که بناست نخبگان سیاسی را از نخبگان اقتصادی جدا نگه دارد، و از عادی‌شدنِ فرهنگی سلسله‌مراتبی که دولت‌ها با اعمال خشونت یا ممنوع کردن آن، به وجود آورده و حفظ می‌کنند.

 

ساختار بازار

این کتاب بناست مقدمه‌ی مبسوطی باشد بر نظریه‌ی اقتصادی و اجتماعیِ آنارشیسم چپ‌گرای بازار. نهضت اجتماعیِ  آنارشیسم بازار به شکلی رادیکال فردگرا و ضدسرمایه‌داری است. آنارشیست‌های بازار مانند دیگر آنارشیست‌ها، هوادار رادیکالِ آزادی‌های فردی و رضایت دو طرفه در همه‌ی جنبه‌های حیات اجتماعی‌ند و در نتیجه همه‌ی اشکال استیلا و حکومت را به مثابه تعرض به آزادی و زیرپا گذاشتن عزت انسان، مردود می‌دانند. نقش بسزایی که آنارشیست‌های بازار در اندیشه‌ی آنارشیستی ایفا کرده‌اند، تحلیل‌شان است از ساختار بازار، بازار به مثابه بخشی بنیادین از جامعه‌ای عمیقا آزاد و برابر  و درک‌شان از امکاناتِ انقلابی که در ذاتِ روابط بازار نهادینه است، به شرطی که این روابط از چنگِ حکومت‌ها و امتیاز‌های ویژه‌ی سرمایه‌دارانه آزاد باشند، و نیز بصیرتی که ایشان نسبت به ساختار مزیت‌ها و مهار‌های سیاسی‌ای دارند که بازار‌های واقعاً موجود را از ریخت می‌اندازند و در مقابل استعداد‌های ماهیتاً تعادل‌سازِ روند‌های بازار، به تقویت استثمار دامن می‌زنند. از آن‌جا که ایشان میان ساختار بازار‌های این‌چنینی با وجوه اقتصادیِ سرمایه‌داری‌های واقعاً موجود، تمایزی شدید قائل‌ند، مهم است که خصوصیاتِ کلیدیِ بازار‌ها را— به آن‌صورت که آنارشیست‌های بازار به‌شان باور دارند — بربشماریم. روابط اجتماعی‌ای که آنارشیست‌های بازار آشکارا ازشان دفاع می‌کنند، و امیدوارند که از همه‌ی اشکال مهارِ‌حکومتی آزادشان کنند، روابطی هستند که بر پایه‌ی آن‌چه از پی می‌آید بنا شده‌اند:

 

۱- مالکیت، به خصوص مالکیتِ مرکززادیی‌شده‌ی فردی، و نه فقط مالکیتِ داراییِ خصوصی، بلکه همین‌طور مالکیت زمین، خانه، منابع طبیعی، ابزارها، و کالاهای سرمایه‌ای.

۲- قرارداد و مبادله‌ی داوطلبانه‌ی کالاها و خدمات، به وسیله‌ی افراد یا گروه‌ها، بر اساس امید به سودِ دو طرفه.

۳- رقابت آزاد میان همه‌ی خریداران و فروشندگان بر سر قیمت، کیفیت، و همه‌ی جنبه‌های دیگر معامله، بدونِ محدودیت‌های «پیش‌گیرانه» یا موانعِ سنگینِ ورود به بازار.

۴- اکتشاف‌های سوداگرانه، که نه فقط به خاطر رقابت در بازار‌های موجود، بلکه همچنین برای کشف و توسعه‌ی فرصت‌های تازه‌ی منفعت اقتصادی و اجتماعی، اتفاق می‌افتند.

۵- نظمِ خودانگیخته، که نیروی هماهنگ‌سازِ مثبت و برجسته‌ای دانسته می‌شود — نظمی که در آن مذاکرات و مبادلات و سوداگری‌های مرکززدایی‌شده همگرا می‌شوند تا هماهنگیِ پهن‌گستری پدید بیاورند که عاری، یا ورایِ گنجایشِ طرح‌ریزی‌های سنجیده‌شده یا طرح‌نقشه‌های معمولِ ساده برای توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی است.

آنارشیست‌های بازار مالکیت را به تصرف یا به مالکیتِ عام و مشترک محدود نمی‌دانند، هر چند این گونه‌های مالکیت را نادیده هم نمی‌گیرند. اصرار ایشان بر اهمیتِ قرارداد و مبادله‌ در بازار است، و بر سوداگری و رقابتِ آزادِ سودانگیخته پافشاری می‌کنند. و ایشان نه تنها با آن هماهنگی طرح‌ناریخته و خودانگیخته‌ای مدارا می‌کنند که مارکسیست‌ها «آنارشیِ اجتماعی تولید» می‌خواندند و استهزاءش می‌کردند، بلکه تجلیل‌ش هم می‌کنند. اما آنارشیست‌های چپ‌گرای بازار همچنین به شکلی رادیکال ضدسرمایه‌داری‌ند، و مطلقاً مخالف این باور مشترک میانِ چپ‌های ضدبازار و راست‌های هواخواه سرمایه‌داری‌ند که این پنج ‌جنبه‌ی ساختار بازار حتماً متضمن نظمی اجتماعی خواهد بود که تشکیل می‌شود از رؤسا و مالکان و کلان‌شرکت‌های مرکزی‌شده، استثمار طبقاتی، مبادلات کسب و کارِ کشنده، کارگرانِ فقیر، فقرِ ساختاری، و یا نابرابری عظیمِ اقتصادی. در عوض اصرار ایشان بر پنج ادعای مشخص است در باب بازار، آزادی و امتیاز‌های ویژه:

 

  • تمایلِ مرکزگریزِ بازارها: آنارشیست‌های بازار، بازار‌های آزادشده‌ی تحت وضعیتِ رقابت آزاد را متمایل به «منتشر ساختن» ثروت و «حل کردن» دارایی می‌دانند — با اثر گریز از مرکزی که بر درآمدها، دعوی‌های مالکیت، زمین، و دست‌رسی به سرمایه دارد— نه این‌که ثروت را در دستان نخبگان اجتماعی‌اقتصادی متمرکز کند. آنارشیست‌های بازار هیچ محدودیتِ «قانونی» را بر مقدار ثروتی که شخص می‌تواند بیندوزد، به رسمیت نمی‌شناسند، اما باور دارند که واقعیت‌های بازار و اجتماع فشارِ «واقعی» بسیار سخت‌تری علیه نابرابری‌های عظیم ثروت اعمال می‌کند، فشاری که هیچ محدودیتِ «قانونی»‌ای قادر نیست اعمال کند.

 

  • امکاناتِ رادیکالِ فعالیت‌های اجتماعی بازار: آنارشیست‌های بازار همچنین بازار‌های آزاد شده را تنها فضایی برای تجارتِ سودانگیخته نمی‌دانند، بلکه معتقدند بازار آزاد فضایی است برای تجربیات اجتماعی و اکتیویستمِ از پایین به بالای جاه‌طلبانه. در نظر ایشان «نیروهای بازار» تنها شامل تعاقبِ عایدیِ محدود اقتصادی یا بیشینه‌کردنِ سودِ سرمایه‌گذاران نیستند، بلکه همچنین جذبه‌ی همکاری، تقابل و پایایی در آن است. «روندها بازار» می‌توانند -و باید- شامل تلاش‌های آگاهانه و هماهنگی باشند که آگاهی را ارتقا دهند، رفتار اقتصادی را عوض کنند و موضوعاتی چون برابری اقتصادی و عدالت اجتماعی را -از طریقِ فعالیت بی‌واسطه‌ی صلح‌آمیز- به نتیجه برسانند.

 

  • ردِ روابط اقتصادی وضعیت حال: آنارشیست‌های بازار به شدت بینِ دفاع از ساختار بازار و مدافعه‌ی استدلالی از توزیعِ ثروت و تفرقه‌ی طبقاتی موجود، تمایز قائل‌ند، چرا که این توزیعات و تفرقه‌ها به هیچ عنوان نتیجه‌ی بازار‌های عاری از دست‌کاری نیستند، بلکه در واقع از بازار‌های موجودِ امروز حاصل شده‌اند که بازار‌هایی‌ند تحت مهار، تنظیم‌شده و معطوف به مزایای گروهی خاص. ایشان توزیع ثروتِ موجود و قشربندی حاضر را معضلات جدی و واقعی جامعه می‌دانند، اما نه معضلاتی که از خودِ ساختار بازار عمل آمده باشند. این‌ها معضلات بازار نیستند، بلکه معضلاتِ «مالکیت» و معضلاتِ «هماهنگی»ند.

 

  • ارتجاعی بودنِ وضع مقررات اقتصادی: به نظر آنارشیست‌های بازار، معضلات [عدم] هماهنگی — معضلاتی که عمل‌کردِ آزاد مبادله و رقابت را به شکلی غیرطبیعی، مخرب و سیاست‌فرموده مختل می‌کند — نتیجه‌ی به اجرا گذاشتنِ پیوسته‌ و مدامِ مزیت‌های حقوقی‌ای است که برای سرمایه‌داران فعلی و دیگر دینفعانِ ریشه‌دوانده در زمینِ اقتصاد در نظر گرفته شده و در ازای زیانِ رقبای کوچک و طبقه‌ی کارگر، اعمال می‌شوند.

 

  • سلب مالکیت و جبران: در نظر آنارشیست‌های بازار بخشی از امتیازهای ویژه‌ی اقتصادی نتیجه‌ی معضلات جدیِ مالکیت است — معضلاتی که باعث می‌شوند دعوی‌های مالکیت به شکلی غیرطبیعی، مخرب و سیاست‌فرموده بدتوزیع بشوند— و خود این معضلات را تاریخی طولانی از سلب مالکیت‌ها و خلع یدهای سیاسی تولید می‌کند که به واسطه‌ی ابزارهایی چون جنگ، استعمار، تبعیض نژادی، ملی و دولتی کردن، و دزدسالاری، بر سراسر جهان تحمیل شده. وقتی بازارها زیر سایه‌ی دزدی‌های بزرگ و یا انکار حقوق مالکیت تاریک شده‌اند، نمی‌توان تا حد بیشینه آزادشان دانست، و آنارشیست‌های بازار بر همین اساس بر اهمیتِ جبران معقولِ بی‌عدالتی‌های گذشته تاکید می‌کنند — از جمله رویکردهای از پایین به بالا و ضدکلا‌ن‌شرکت و ضدنئولیبرالی که نسبت به «خصوصی‌سازی»‌ منابعِ در اختیار دولت‌ها اتخاذ باید بشود، و روند‌هایی که برای جبرانِ مافاتِ قربانیانِ قابل‌شناساییِ بی‌عدالتی آغاز باید بشود، و سلب مالکیت‌های انقلابی از املاکی که دولت یا انحصارطلبانِ حمایت‌شونده از سوی دولت به شیادی برشان چنگ انداخته‌اند.

 

سنتِ آنارشیست‌های بازار

اندیشمندانِ نخستینِ آنارشیسم، کسانی چون جوزایا وارن و پیر ژوزف پرودون، بر وجوهی از روابط بازار تاکید دارند که اگر بازار در بستری از برابری برقرار باشد بروز می‌کنند و وجوهاتی‌ند مثبت و هماهنگ‌کننده‌ی جامعه. برای مثال پرودون در نوشتن از انقلاب اجتماعی می‌گوید این انقلاب «نظام قوانین» و «اصول قدرت» را برخواهد انداخت و آن‌ها را با «نظامِ قراردادها» جایگزین خواهد کرد.

تحت تاثیر استفاده‌ی وارن و پرودون از مفهوم قرارداد و مبادله در الگوی‌های تقابل اجتماعی، جریان‌های ممتازی از آنارشیست‌های بازار در طول تاریخ پهن‌گستر سنت آنارشیسم مکررا بروز کرده‌اند، تاریخی که مملو است از بحران‌ها، فروپاشی‌های و دوره‌های فترت و دوره‌های نوزایی. این تاریخ البته غامض است اما می‌توان سردستانه به سه دوره‌ی عمده‌ که در این متن به آن‌ها پرداخته شده، تقسیم‌ش کرد: (۱) یک «موج نخست»، که عمدتا توسط «آنارشیست‌های فردگرا» و «همزیستی‌گرایان»ای چون بنجامین تاکر، ولترین دو کلر، دایر لام نمایندگی می‌شدف و بازه‌ی زمانی تقریبی‌ش از زمان جنگ‌های داخلی آمریکا است تا سال ۱۹۱۷. (۲) یک «موج دوم»، که همزمان شده بود با رادیکال‌شدنِ لیبرتارین‌های سابقاً حامی-سرمایه‌داری در آمریکا و تجدیدِ حیات آنارشیسم به مثابه شبکه‌ای از نهضت‌های اجتماعی طی رادیکالیسم سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰. و (۳) یک «موج سوم»، که به مثابه جریانِ مخالف‌خوانی در قلمروی آناریشسم دهه‌ی ۱۹۹۰ و نهضتِ پساسیاتلِ هزاره‌ی جدید، شکل گرفت و توسعه یافت.

علی‌رغم انقطاع‌هایی که در این تاریخ وجود دارد و به رغم تفاوت‌ها، هر کدام از این امواج مشخصا ادبیات و متون موج پیش از خود را باز زنده کرده و از بن‌مایه‌های آن آشکارا وام گرفته. آن‌چه این امواج را در کل متحد کرده، دفاع‌شان است از روابط بازار و تاکید خاص‌شان است بر فرصت‌ها و امکانات انقلابی که به ذات در ساختار بازار موجود است اگر — تا بیشترین سرحد ممکن — از بند نهادهای قانونی و اجتماعیِ «رجحان» و امتیاز ویژه رها شده باشد.

ضدسرمایه‌داری‌گرایی «موج اول» فردگرایان هم برای خودشان مبرهن بود هم برای بسیاری از هم‌عصران‌شان. بنجامین تاکر بحث معروفی دارد در باب چهار امتیاز انحصاری، و می‌گوید که همین خوشه‌امتیاز‌های ویژه‌ای که دولت‌ها تضمین‌شان می‌کنند مسئولِ پیدایش قدرتِ نخبگان کلان‌شرکت‌هاند — انحصارِ حق ثبت اختراع، انحصارِ نانوشته‌ای که دولت با توزیعِ زمین‌های مستبدانه‌اشغال‌شده میانِ افراد پرنفوذِ سیاسی به وجود آورده بود و از دعاوی ناعادلانه‌ی حق مالکیت زمین حمایت می‌کرد، انحصار پول و اعتبارات، و بالاخره امتیاز انحصاری ویژه‌ای که تعرفه‌های تجاری برآورده‌شان می‌کردند. آن‌ها که به لحاظ اقتصادی قدرت‌مند بودند بر این حق‌های انحصاری تکیه داشتند. تاکر می‌گفت این‌ها را از میان ببرید، تا قدرتِ قشر ممتاز از میان برود.

تاکر متعهد به آرمانِ عدالت‌طلبی برای کارگران بود، کارگرانی که با سرمایه‌دارانِ آن‌زمان در سیتزه بودند، و همچنین نهضتی که تاکر خود را عضو آن می‌دانست، نهضتِ رو به رشد سوسیالیسم بود. اما او علیه مارکس و دیگر سوسیالیست‌ها چنین بحث می‌کرد که روابط بازار می‌توانند پرثمر و غیراستثماری باشند به شرط آن‌که امتیاز‌های ویژه‌‌‌ای که بازار را معوج می‌کردند و از این چهار حق انحصاری حاصل می‌شدند، برچیده شوند.

رادیکالیسمِ تاکر وهم‌مسلکان‌ش و آنِ جریانِ آنارشیسمی که ایشان به وجود آوردند، احتمالا بعد از ظهور موج اول کم‌تر مسلم بود و آن‌قدر که به چشم معاصران‌شان می‌آمد، به چشم نمی‌آمد. یک بخش از این مهم احتمالا به خاطر درگیری‌هایی‌ست که این‌ها با نمایندگان دیگر گرایش‌های آنارشیستی داشتند، و نقدِ همین نمایندگان از دیدگاه‌های آن‌ها است که دریافتِ آنارشیست‌های بعدی را از ایشان متاثر کرده. همچنین نمی‌توان انکار کرد که این کم‌تر به چشم آمدنِ رادیکالیسم تاکر و دیگران، نتیجه‌ی همراهیِ وارثان قرن بیستمی‌شان با جنبش لیبرتارین راست‌گرا — و در نتیجه جلوه‌کردن‌شان به مثابه مدافعان قشر ممتاز کلا‌ن‌شرکت‌ها و سلطه‌ی اجتماعی‌شان — بوده است.

جدا از چند استثنای شایان تعریف، لیبرتارین‌های بازارگرا در قرن بیستم اغلب غول‌های کلان‌شرکتی را «شیر می‌کردند»، سواستفاده از کارگران را نادیده گرفته یا توجیه می‌کردند، و وجود سلسله‌مراتب اقتصادی و اجتماعی را یا کم‌اهمیت جلوه می‌دادند یا به آغوش باز می‌پذیرفتند. گرچه بسیارانی بر نقدِ تاکر و همراهان فردگرایش از دولت و امتیاز‌های ویژه‌ی دولتی صحه می‌گذاشتند، اما اغلب دلالت‌هایی را که تحلیل‌های طبقه‌محور فردگرایان قدیمی‌تر از بی‌عدالتی ساختارمند به همراه داشت یا نادیده می‌گرفتند یا رد می‌کردند. به طور خلاصه باید گفت که از اوائل تا میانه‌های قرن بیستم، صدای هواخواهی از جریان فردگرایانه‌ی ضدسرمایه‌داری، بسیار کم شنیده می‌شد.

رادیکال‌ترین لبه‌ی جریانِ بازارمحورِ نهضت لیبرتارین — که اندیشمندانی چون ماری راتبارد و روی چایلدز نمایندگی‌ش می‌کردند —به طور عام نه اقتصادیاتِ ضدسرمایه‌داریِ فردگرایی و هم‌زیستی‌گرایی، بلکه آن موضع دیگر را پذیرفته می‌دانستند که حامیان‌ش «آنارکوکاپیتالیسم» می‌خوانندش. جامعه‌ی آزادی که ایشان برای آینده تخیل می‌کردند، یک جامعه‌ی بازار بود – اما جامعه‌ی بازاری که در آن روابط بازار با کسب و کار معمول چندان تفاوتی نمی‌کرد، و پایانِ مهارِ دولتی را در واقع آزادسازی کسب و کار می‌دانستند برای این‌که دست‌ش باز باشد تا آن‌چه پیش‌تر می‌کرد را ادامه بدهد، و به از بند رهانیدنِ اشکال رقابتیِ تشکیلات اقتصادی که می‌تواند ساختار بازارها را از پایین به بالا، به شدت تغییر دهد، وقعی نمی‌نهادند.

اما در «موج دوم» سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰، شبکه‌ی نهضت‌های اجتماعی آنارشیستی — که به وسیله‌ی شاخه‌های ضداستبدادی و پادفرهنگیِ «چپِ نو» دوباره زنده شده بود— و همچین رادیکال‌های ضدجنگ در میان لیبرتارین‌ها، بنا کردند به کشف دوباره و بازنشرِ آثارِ همزیستی‌گرایان و دیگر فردگرایان قدیمی. «آنارکوکاپیالیست»‌هایی مانند راتبارد و چایلدز اتحاد تاریخی لیبرتارینیسم را با راست به پرسش کشیدند، و دفاع از کسب و کار‌های بزرگ و سرمایه‌داریِ وضعِ موجود را کنار گذاشتند به آنارشیسم بازارِ چپ‌گرایی روی آوردند که با دیدگاه‌های بازارگرایی و آنارشیسم سازگارتر بود. شاید بارزترین و ناگهانی‌ترین نمونه را بتوان در پذیرشِ رادیکالیسم چپ نو توسط کارل هس سراغ کرد، که اقتصادیاتِ «سرمایه‌داری» را به کنار گذاشت و به سمت بازار‌های کوچک‌، و انجمن‌بنیان و غیرسرمایه‌داری روی آورد. به سال ۱۹۷۵، او که پیش‌تر سخن‌ران‌‌نویسِ گلدوارتر بود گفت «ایمانم‌ را به سرمایه‌داری از دست داده‌ام» و «در مقابل ملت‌دولتِ سرمایه‌داری مقاومت می‌کنم»، و می‌شد دید که چطور او «از مذهبِ سرمایه‌داری روی‌گردان شده است.»

پس از «موج دوم»، پس‌نشینی دومی از راه رسید، هم برای آنارشیسم به صورت عام و هم برای آنارشیسم بازار به صورت خاص. در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ و در سال‌های دهه‌ی ۱۹۸۰، گرایش‌های ضدسرمایه‌داری در میان لیبرتارین‌های بازارمحور اغلب یا از میان رفته بود یا تحت تاثیر صدایِ بلندِ سیاست‌های له‌سرمایه‌داریِ جریان اصلی و نهاد‌های «لیبرتارین» تامین‌سرمایه‌شده‌ای همچون مؤسسه کیتو و رهبریِ «حزب لیبرتارین»، به گوشه‌ای خزیده بود. اما با پایانِ جنگ سرد، و در بهبوبه‌ی صف‌بندی‌های مجدد ائتلاف‌های درازمدتِ سیاسی، و نیز با تجلی عمومیِ موج سوم جنبش آنارشیسم در سال‌های دهه‌ی ۱۹۹۰، صحنه‌ی اجتماعی و روشن‌فکری آماده‌ی این تجدید حیاتی بود که امروزه آنارشیسم بازارِ ضدسرمایه‌داری دارد تجربه می‌کند.

در آغاز قرن بیست و یکم، وارثان ضدسرمایه‌داریِ فردگرایان هم در تعداد و هم در نفوذ و هم در پدیداری، فزونی یافته بودند. آن‌ها در این حکمِ فردگرایان اولیه با ایشان همراه بودند که بازار‌ها الزاما در ذات خود  استثمارگر نیستند. در همین حال این وارثانِ تازه نسخه‌ای مشخصا لیبرتارین از تحلیل‌‌های طبقه‌محور ارائه و از آن دفاع کردند که فهرستِ امتیاز‌های انحصاری تاکر را بسط می‌داد و نقاط اشتراک امتیاز‌های ویژه‌ی دولتی را با سلب مالکیت‌های سیستماتیکِ گذشته و حال، و با طیفی از موضوعات چون محیط‌زیست، فرهنگ، و روابط قدرتِ میان‌فردی، روشن‌تر می‌کرد. تاکید ایشان بر این واقعیت بود که، اگر چه بازار‌های رهایی‌یافته — «آزاد‌شده»—- می‌توانند اختیاربخش و تقویت‌کننده باشند، اما مبادلات بازاری که در بستری متاثر از اعوجاجاتِ ناعادلانه‌ی گذشته و حال اتفاق می‌افتند — طبق انتظار— تضعیف‌کننده و سرکوب‌گرند. فردگرایان تازه (مانند اسلاف‌شان) اصرار داشتند که مشکل خود‌ِ بازارها نیستند، بلکه سرمایه‌داری است — مشکل در این سلطه‌ی اجتماعی‌ای است که نخبگان اقتصادی برای خود به وجود آورده‌اند و دولت هم از آن محافظت می‌کند. در نتیجه راه‌حل را در الغای سرمایه‌داری می‌دانستند، الغایی که از طریقِ برچیدنِ امتیاز‌های ویژه‌ی حقوقی می‌توانست اتفاق بیفتد، من‌جمله آن امتیاز ویژه که برای حفاظت از دعوی بر مایملک دزدیده‌شده یا اشغال‌شده بدان نیاز است.

انتقاد فردگرایان نو به یک اندازه متوجه محافظه‌کارانِ آشکارا دولت‌دوست و ترقی‌خواهان و لیبرتارین‌های بازارمحورِ راست‌گرا می‌شود،‌ چه همگی این‌ها از رطوریقای آزادی استفاده می‌کنند تا امتیاز‌های ویژه‌ی کلان‌شرکت‌ها را مشروع جلوه دهند. نقدِ شدید‌الحن آن‌ها علیه این‌گونه از «لیبرتارینیسم مبتذل» بر این نکته تاکید دارد که روابط موجودِ اقتصادی از بالا تا پایین مبتلا به بی‌عدالتی‌ند و این‌که لابه به درگاه آزادی می‌تواند به راحتی به کارِ نقاب‌زدن بر چهره‌ی اقداماتی بیاید که در واقع هدف‌شان نه حریت که حفظِ آزادی نخبگان در نگهداری از ثروتی است که از خلال خشونت‌های دولتی یا ممنوعیت‌های خشونت توسط دولت، و از خلال امتیاز‌های ویژه‌‌ای که دولت تضمین می‌کند، کسب کرده‌اند.

 

مسکن طبیعی آنارشیست‌های بازار

این کتاب در نبودِ اینترنت ممکن نمی‌شد. خوانندگان «بازار آری، سرمایه‌داری نه» به سرعت در خواهند یافت که بسیاری از مقاله‌ها را نمی‌توان کاملا مثل یک فصل کتابی معمول خواند. خیلی از این مقالات کوتاه‌ند. خیلی‌هاشان از میانه‌ی گفت‌وگویی شروع می‌شوند — یکی از پربسامدترین عباراتِ نخستین این است که «در شماره‌ی اخیر فلان روزنامه، بهمان‌کَس نوشته بود…». مقالات معاصر کتاب اغلب اصولا مقالاتی آنلاین بوده‌اند، مثلا پستِ یک بلاگ، و زیاد پیش می‌آید که به پست‌‌های قبلی یا بحث‌هایی که از پیش وجود داشته‌اند ارجاع دهند، و بارها پیش می‌آید نقد و شرحی باشند در باب پیام و نکته‌ی مولف دیگری در جای دیگری. اگر چه مقاله‌ها را برای چاپ دوباره‌چینی کرده‌ایم اما بسیاری از آن‌ها هنوز مشخصا حسِ پست‌های بلاگی دارند، که واقعا هم زمانی همین بوده‌اند.

این اما صرفا محصول شبکه‌های اجتماعی اینترنتی نیست. تاریخِ سنتِ فردگرایی و هم‌زیستی‌گرایی عمدتا تاریخِ مطبوعه‌های یومیه، مجله‌های کم‌عمر، جزواتِ منتشرشده توسط خود مولف و روزنامه‌های کوچک رادیکال است. بنام‌ترین این‌ها مطمئنا «حریت» (لیبرتی) است که بنجامین تاکر از سال ۱۸۸۱ تا ۱۹۰۸ منتشر می‌کرد، اما از این جمله همچنین می‌شود از نشریه‌هایی نام برد چون «قرن بیستم» هیو پنتکاست (۱۸۸۸-۱۸۹۸)، و همین‌‌طور ژورنال‌هایی که آنارشیست‌های بازارِ «موج دوم» منتشر می‌کردند، نشریه‌هایی چون «چپ و راست» (۱۹۶۵ – ۱۹۶۸) و «مجمع لیبرتارین» (۱۹۶۹ – ۱۹۸۴). همه‌ی این نشریه‌ها کوتاه بودند و زود به زود منتشر می‌شدند. مقاله‌هاشان معمولا نقدنوشته است تا رساله‌، و در رویکرد و لحن بیشتر شیوه‌های مخصوص خود نویسنده را دارند و از فنون متعارف پی‌روی نمی‌کنند. بحث‌های دیرپا و گسترده میان روزنامه‌ها، نامه‌نگاری‌ها، و جنبش‌‌هایی که پیرامونِ نویسندگانِ آنارشیسم بازار وجود داشته، منابع همیشگی متن‌هاشان بوده. اگر در برخی از این مقالات یک نفر طرف‌صحبتِ مشخص وجود نداشته، مولف خود چنان پیش‌رفته که یک مصاحب خیالی به وجود بیاورد، مثل نمونه‌ای که در مقاله‌ی دو کلر و سلوبودینسکی «فردگرا و کمونیست: یک مباحثه» می‌توان سراغ کرد. مشهورترین اثر «موج اول»‌ای که طول یک کتاب را دارد — «به‌عوض کتاب، نوشته‌ی مردی که برای کتاب نوشتن سرش بیش از حد شلوغ است» اثر تاکر، ۱۸۹۳— در واقع مجموعه‌مقالاتی است که پیش‌تر در لیبرتی منتشر شده بوده‌اند، و اکثریت‌شان واضحا پاسخ‌های هستند که او به پرسش‌ها و استدلال‌های ارسالی خوانندگان لیبرتی یا دیگر دبیرانِ نشریه داده. این مبادلات انتقادی خیلی زیاد حسی را دارند که امروز ممکن است در خواندن سایت‌هایی روی بلاگر یا وردپرس به‌‌مان دست بدهد – چرا که البته، بلاگ‌ها امروزه شکل جدیدی از فناوری‌ند که نشریه‌های کوچک و مستقل ازشان استفاده می‌کنند.

نشریات کوچک و مباحثه‌بنیان مسکن طبیعی‌‌ای است که نوشتار آنارشیست‌ها بازار توانسته در آن ببالد — حال آن‌که آثار مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها بارزترین مسکن طبیعی‌شان را در اعلامیه‌ها، مانیفست‌ها، و رساله‌های بغرنج و فراگیر می‌یافته‌اند. این‌که چرا موضوع از این قرار است، پرسشی است بزرگ که ارزش‌ش را دارد خیلی فراتر از حدودی که این مقدمه اجازه می‌دهد، به آن بپردازیم. با این وجود شاید بد نباشد که اشاره کنیم آنارشیسم بازار کم و بیش همیشه پروژه‌ای بوده انتقادی و تجربی — در لبه‌های رادیکال نهضت‌های اجتماعی (حالا این نهضت‌ها هر چه می‌خواهد باشد، نهضت اوونی، نهضت آزادی اندیشه، نهضت کارگری، نهضت لیبرتارین‌های بازارمحور آمریکا، یا نهضت ضدجهانی‌سازی و محیطِ آنارشیست اجتماعی مربوط به آن‌ها).

آنارشیسم بازار هدف‌ش این است که از واقعیات اجتماعی پرده بردارد اما نه با دگماتیزه کردن و وضع قوانین، بلکه با فرجه دادنِ تاسرحدممکن به فعل و انفعالاتِ آزاد اندیشه‌ها و نیروهای اجتماعی، با پی‌جوریِ نتایجِ غیرتعمدی انگاره‌های پذیرفته شده، با درگیر شدن در روندِ بی‌پایانِ تجربه و کشف، که اجازه می‌دهد هم انگاره‌ها و هم نهاد‌های جا افتاده را در مقابل رقباشان و در مقابل واقعیت‌های مسلمِ جهان، در سنجشِ مدام بگذاریم.

دایر دی لام، آنارشیست انقلابی و هم‌زیستی‌گرا، در «اقتصادیات آنارشی» می‌نویسد که وجهه‌ی مشخصه‌ی آنارشی بازار «انعطاف‌پذیری» ترتیبات اقتصادی و اجتماعی‌ش است، که می‌توان در مقابل «صلب‌بودگی» سلطه‌ی دولت‌‌گرایان و طرح‌های اقتصادی کمونیست‌ها تعریف‌ش کرد. جنسِ انگاره‌های آنارشیسم بازار احتمالا ساختاری را شکل داده که در آن نویسندگان آنارشیست‌ بازار بیش از هر جای دیگری برای بیان این انگاره‌های احساس راحتی می‌کنند. یا شاید برعکس، این «ریخت» نوشته‌ها بوده که حتی «مفاد» و جنسِ انگاره‌ها را ممکن کرده: شاید این‌طور باشد که انگاره‌های آنارشیسم بازار، بنا بر طبیعت‌شان در طول گفت‌وگو است که شکل می‌بندند و نه در ساختار رساله، در فعلِ بده‌بستان انتقادی است که شکل می‌بنند و نه در تک‌گویی‌های یک‌سویه. ارزشی که در نابه‌هنگام‌بودگی، مشغولیت‌های اکتشافی و دشواری آزمونِ رقابت موجود است ممکن است همان‌قدر برای شکل‌بندیِ انگاره‌های آنارشیسم بازار در تالیفات‌ش حیاتی بوده باشد، که برای خودِ پیاده‌سازی این انگاره‌ها در جهان حیاتی‌ است.