پاسخی به ایرادهای رایج به سرمایه داری

— یادداشت سردبیر: نسخه خلاصه‌ای از این مطلب پیشتر در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده است.

***

ایراد نخست: سرمایه داری بهره کشی از فقراست.

بسیار می شنویم که در اقتصاد سرمایه داری فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر می شوند، شاید کسانی این را باور کنند، ولی واقعیت چیز دیگری است.

این اقتصاددانان کلاسیک بودند که باورشان این بود که پول بیش از همه به جیب صاحبان زمین و سرمایه می رود. گرگوری کلارک، تاریخدان اقتصاد، در کتابش “وداع با صدقه” نشان می دهد که اگر بازده واقعی زمین (نرخ اجاره) را در طی زمان رصد کنیم، می بینیم که گرچه بالا و پایین زیاد داشته، کم‎وبیش بدون تغییر مانده است. همین قضیه برای بازده واقعی سرمایه (نرخ بهره) هم برقرار است، ولی از آن سو دستمزد واقعی برای کارگران غیرماهر افزایش چشمگیری نشان می دهد.

چیزهایی که پیشترها برای انسان ها مرگ آفرین بودند، اکنون دیگر هراسی بر نمی انگیزند. مرگ و میر نوزادان و مادران بسیار بسیار کمتر از آن چیزی شده است که در گذشته بود و امید به زندگی (طول عمر متوسط) هم رشدی بی سابقه داشته است، در دوران امپراتوری رم امید به زندگی ۲۴ سال بود، در پایان قرن ۱۵ میلادی در بریتانیا در حدود ۳۰ سال، در ایالات متحده در آغاز قرن ۲۰ چیزی نزدیک به ۴۵ سال و اکنون بسیار امید دارند که به ۸۰ سال برسند.

ژوزف شومپیتر زمانی نوشت که پیشرفت سرمایه داری این نیست که اکنون  ملکه انگلستان جورابهای ابریشمی بیشتری دارد، بلکه بدان معناست حتی کارگران فقیر هم در ازای زحمت کمتر و کمتر می توانند از پاپوش مناسبتری برخوردار باشند. او فراتر می رود و استدلال می کند که فقرا در واقع برنده اصلی بهبود استانداردهای مادی زندگی خواهند بود، بهبودی که هزینه اش را ثروتمندان می پردازند. برای فقرا، سیستم روشنایی برق ارزان همچون هدیه ای از آسمان بود که در خیال آنها هم نمی گنجید، در حالیکه ثروتمندان حتی بدون آن هم می توانستند گماشتگان (یا حتی گاهی بردگانی) داشته باشند که این و سو بایستند و با مشعل همه جا را روشن کنند.

ایراد دوم: سرمایه داری به شکل ساختاری و بنیادی نژادپرستانه و جنسیت گرایانه است.

چنانکه پیشتر هم جایی دیگر گفته ام، این ایراد چندان موضوعیت ندارد. در واقع مناسبات سرمایه دارانه  حتی انگیزه های نژادپرستی و جنسیت گرایی را کاهش هم می دهند. می توان پرسید که آیا ما به صورت تاریخی مستعد مسائلی همچون نژادپرستی نبوده ایم؟ من که فکر می کنم بوده ایم. همچنین بر این باورم که شواهد زیادی هست که نشان می دهد انسان ها به طور ذاتی رفتار و مَنِشی قبیله ای دارند که این خودش را در نژادپرستی و جنسیت گرایی نشان می دهد.

راستش را بخواهید به نظرم این قبیل خطاهای پنهان بخشی از ساخت روانی ماست، هرچند بد نیست بدانیم که این بیشتر به کار تقویت موضع هواداران سرمایه داری می آید تا تضعیف آنها و البته موضع هواداران دولت را بیش از تقویت، تضعیف خواهد کرد.

فرض کنید در دو جامعه اوضاع از هر نظر یکسان و آنها به یک اندازه نژادپرست و جنسیت گرا باشند، در یکی سرمایه داری بازار آزاد و در دیگری دولتی ضدبازار را حاکم کنیم، عجیب نیست اگر در طی زمان در جامعه نخست نژادپرستی و جنسیت گرایی کمتری ببینیم.

سرمایه داری  انگیزه های نژادپرستی و جنسیت گرایی را کاهش می دهد.

من فکر می کنم گفته میلتون فریدمن درباره سیاست و تجارت و تفاوت ها را باید بارها و بارها تکرارکرد: تجارت تفاوت های ما را کم می کند و از ناسازگاری آنها می کاهد، ولی سیاست همین تفاوت ها را به عاملی برای دامن زدن به تنش ها و خشونت ها بدل می کند.

از این رو، عجیب نیست اگر انحصار اعمال زور را در دستان ادارات پلیس محلی قرار دهیم و  آنها را دور از فشار بازار نگاه داریم، نژادپرستی هم در میان آنها بیشتر ریشه بدواند. قضیه هنری لوییس گیتس را به یاد بیاورید. گویا در منزل پروفسور گیتس باز نمی شده است و او تلاش می کرده است تا با زور آن را باز کند، رهگذری به خیال اینکه غریبه ای می خواهد وارد خانه شود با اداره پلیس تماس می گیرد، ماموری به محل اعزام می شود، ولی حتی پس از آنکه مشخص می شود خانه متعلق به گیتس است، باز هم او به اتهام برهم زدن نظم عمومی بازداشت می شود. فکر می کنم اگر گیتس سفیدپوست بود، شاید بازداشت هم نمی شد. با این حال، مشکل نهادی اصلی این نیست که کسانی اینجا و آنجا گرایش های پنهان نژادپرستانه دارند یا جامعه نگاهی متفاوت به سیاه پوستان دارد، بلکه باید آن را در حق انحصاری پلیس محلی کمبریج برای اجرای قانون جستجو کرد. پرفسور گیتس گزینه دیگری نداشت و جز مهاجرت از کمبریج، برای او راه دیگری نمی ماند و تنها می توانست اجرای قانون را از طریق پلیس محلی پیگیری کند. کوتاه سخن آنکه نژاد پرستی همیشه و همه جا بوده و هست، ولی اگر گیتس در گزینش مرجع اعمال قانون آزاد بود، شاید تجربه وی مطلوب تر بود .

ایراد سوم: سرمایه داری روح را می کشد.

شاید شما هم از برخی منتقدان شنیده باشید که از روزهای خوش گذشته و آرامش ناب روستا و زندگی شبانی با حسرت یاد می کنند و ادعا می کنند که اگرچه سرمایه داری مزایایی داشته است، بهایش را با تباه شدن استعدادهای اجتماعی و حس زیبایی شناسی مان پرداخته ایم. آیا سرمایه داری روحمان را نکشته است؟

مککلوسکی به این پرسش پاسخ منفی می دهد؛ پاسخی که پژوهش های من و همکارم روی مورد خاص والمارت نیز آن را تایید می کند. او حتی پا را یک گام فراتر می گذارد و استدلال می کند که سرمایه داری نه تنها انسانیت ما را نمی کشد، بلکه از ما انسان های بهتری هم می سازد، دلیلش هم اینست که با سرمایه داری این امکان فراهم می آید که آسوده از دغدغه بقا، فراغتی برای دنبال کردن علایق هنری و انسانی خودمان داشته باشیم.

اما پرسشی دیگر، آیا مسئولیت تولید محصولات فسادآور و مستهجن مانند سیگار، الکل، هرزه نگاری (پورنوگرافی)، فیلم و بازی های ویدئویی خشن با سرمایه داری نیست؟ آیا اینکه بعد از فراگیر شدن مناسبات سرمایه داری، این محصولات هم به سادگی و گستردگی در دسترس همه قرار گرفتند، مسئولیتی متوجه آن نمی کند؟ در اینجا من کمی از روال همیشگی فاصله می گیرم تا با اشاره به برخی بررسی های تجربی استدلال را پیش ببرم. بسیاری از پژوهش های روانشناسی نشان می دهند که متجاوزان جنسی مشتری پروپاقرص هرزه نگاری هستند و منتقدان محافظه کار نیز از این استفاده می کنند تا نشان دهند که هرزه نگاری باعث ارتکاب جنایت های جنسی می شود. چنانکه همه ما می دانیم، همبستگی با علیت متفاوت است و می توان روایت موجهی از قضیه به دست داد که هرزه نگاری به جای آنکه عامل جنایت باشد، جانشین آن فرض شود. به بیان دیگر، شاید افراد با دنبال کردن یکی، دیگری را انجام ندهند.

در چند مقاله پژوهشی نیز نشان داده شده است که افزایش دسترسی به هرزه نگاری، کاهش تجاوز و طلاق را به همراه دارد. گذشته از این، به نظر من اصل این دیدگاه که چند آقا بالا سر مدافع “زیبایی اصیل”  و “ارزش های انسانی” بتوانند انتخاب آزاد دیگران را محدود کنند، از نظر اخلاقی پذیرفتنی نیست.

برخی از خانواده های قربانیان کشتار کلمباین در سال ۱۹۹۹، شرکت های تولید و توزیع مجموعه بازی های دووم (یک بازی ویدئویی خشن معروف) را به دادگاه کشیدند، زیرا به نظرشان آن حادثه تلخ به این دلیل روی داده بود که عاملان کشتار تحت تاثیر این بازی بوده اند. این مسئله کم اهمیتی نیست، زیرا با جان انسان ها ارتباط دارد. اما اینجا هم می توان استدلال کرد اگر یافته های قبلی ما درباره هرزه نگاری درست باشند، در این مورد هم شاید بتوان گفت، بازی های خشن مانند دووم در واقع جانشین اعمال خشونت آمیز هستند و می توانند جلوی کشتارهای مشابه را بگیرند.

ایراد چهارم: سرمایه داری محیط زیست را نابود می کند.

در درسگفتارهایم درباره  اقتصاد منابع و اقتصاد محیط زیست هم گفته ام که نهادهای سرمایه داری (منظور نهادهایی است که برای حفظ حقوق مالکیت خصوصی به وجود آمده اند) نه تنها محیط زیست را نابود نمی کنند، بلکه در حفاظت از آن هم موثرند. نمونه زیمباوه نشان می دهد که تضعیف حقوق مالکیت خصوصی چگونه به تخریب بیشتر محیط زیست انجامیده است. از آنجا که یک عکس از هزار حرف گویاتر است، بد نیست اینجا را ببینید.

ایراد پنجم: سرمایه داری به طور ذاتی بی ثبات و مستعد رکود است.

تئوری اتریشی/هایکی چرخه های کسب و کار نشان می دهد که این ایراد هم محلی از اعراب ندارد. برخی چهره های برجسته موسسه میزس مانند مورفی، فرنچ و گریسن هم توضیح داده اند که چرا چنین نقدهایی را نباید جدی گرفت و می توانید درسگفتارهای آنان را در یوتیوب بیابید. جان کلام اینست که اگر قیمت ها (به ویژه نرخ بهره) با مداخله های دولت دستکاری نشود، رشد اقتصادی هم پایدار خواهد بود.

ایراد ششم: سرمایه داری گرایش به انحصار منابع دارد.

چنین نیست، ولی اجازه دهید این ادعا را درست فرض کنیم. اگر هم چنین باشد، به نظر نمی رسد راه حل این باشد که انحصاری را که دستکم در برابر نیروهای بازار پاسخگوست را جانشین انحصاری دولتی کنیم که داغ و درفش در دست دارد و به کسی هم جواب پس نمی دهد.

 

ایراد هفتم: همه اینها درست، ولی بعضی چیزها مهمتر از این هستند که بشود آنها را به نیروهای بازار واگذاشت.

“پیشرفت سرمایه داری این نیست که اکنون  ملکه انگلستان جورابهای ابریشمی بیشتری دارد، بلکه بدان معناست حتی کارگران فقیر هم در ازای زحمت کمتر و کمتر می توانند از پاپوشی مناسبتری برخوردار باشند”.

خدمات درمانی و سلامت را در نظر بگیرید، همان مصداق معروف همان چیزهای مهمی که نمی شود به بازار واگذارشان کرد. باید چند نکته را در نظر داشت، نخست آنکه خدمات سلامت در فرایند بازار تعریف و آشکار می شوند. دوم، بدون قیمت و سود و زیان ما نخواهیم فهمید که “به اندازه کافی” به طور دقیق چقدر است. مانند همیشه چنین ادعاهایی را جز به معنای تلاشی برای حفظ یک اقتصاد سیاست زده نباید فهمید، حتی اگر از منظر اخلاقی، جایگاه ویژه ای به سلامت اختصاص دهیم و آن را هم ارز دیگر کالاها و خدمات ندانیم، معلوم نیست که انحصار دولتی بتواند بهتر از بازار آزاد کار را پیش ببرد.

اجازه دهید منطق چنین مقرراتی را در برابر واقعیت ها بررسی کنیم، در واقع شما می توانید بدون پرداخت هیچ هزینه ای اطلاعاتی از دوستان و بستگان بگیرید و بر اساس روش های سنتی و درمان خانگی فرزندتان را درمان کنید. با این حال بر اساس مقررات مجاز نیستید که برای خدمات درمانی کسی که تخصص کافی موردنظر مراجع قانونگذار سلامت را دارا نیست، پولی پرداخت کنید!

اینجا من از والتر بلاک جمله ای را وام می گیرم: این قبیل مقررات شبیه این است که فقط بتوانی لباس های مارک آرمانی و خودروهای لوکس بخری، نمی فهمم چرا ما نباید اجازه بدهیم هونداها هم در حوزه سلامت به وجود بیایند!

فرایند مجوزدهی پزشکی نشان از همان چیزی دارند که هایک “تکبر مرگ آفرین” (نام کتابی از او با عنوان فرعی “خطاهای سوسیالیسم”) می‌خواند که در این مورد به شکلی آشکارا بیمارگونه نمودار می شود، بازارها خود نهادهای تنظیم کننده (رگولاتورها) را به شکل کارگزاری های گواهی دهنده خصوصی به وجود می آورند که نمونه های آن هم اکنون نیز وجود دارد. در اینجا باز هم می توان دید که خدمات پزشکی “خوب” از دل فرایند بازار  پدید می آید.

مشکل اساسی فرایند مجوزدهی پزشکی کنونی اینست که فرض می گیرد همه ابعاد خدمات سلامت روشن و بدون ابهام است و می توان آن را به شکلی عمومی و بی طرف خط کشی کرد و خبرگانی هستند که بر این اساس صلاحیت دارند به جای دیگران تصمیم بگیرند. این چیزی جز تکبر مرگ آفرین نیست.

ایراد هشتم: بسیار خب، ولی سرمایه داری زیبا نیست!

به باور برخی سرمایه داری زیبا و شریف نیست. سرمایه داری افراد را نه بر مبنای ارزش های والا و متعالی، بلکه بر اساس مادیات پاداش می دهد. وقتی در مورد پژوهشی که در والمارت انجام دادم با مردم صحبت می کنم، از آنها می پرسم که تا به حال در والمارت بوده اند و اغلب می شنوم که  از کارکنان شلخته، محصولات ارزان و در و دیوار ملال آور این بزرگترین خرده فروشی آمریکا صحبت می کنند.

می توان دلایل بسیاری آورد که از والمارت خرید نکنیم، به ویژه اگر کسی عجله داشته باشد یا کیفیت خدمات برایش مهم باشد، به نظر این خرده فروشی گزینه خوبی نیست. اما از این واقعیت که والمارت به شیوه ای که شما می پسندید خدمات ارائه نمی کند و تجربه خریدی متفاوت از ایده آل های شما فراهم می آورد، هرگز نمی توان حکم به “شر بودن” آن داد . فارغ از بحث کارایی که آشکارا مزیت این شرکت به شمار می آید و قیمت های پایین پیامد آن است، باز هم تکرار می کنم اصل این دیدگاه که چند آقابالاسر مدافع “زیبایی اصیل” بتوانند انتخاب آزاد دیگران را محدود کنند، از نظر اخلاقی پذیرفتنی نیست.

نتیجه گیری

سیستم مبادله آزاد و آزمونگری بر اساس تضمین حقوق مالکیت خصوصی- آنچه که به معنایی نه چندان دقیق از آن با نام سرمایه داری یاد می کنند- فرصت ها و موقعیت های مادی و غیرمادی پیش روی ما را افزوده است. اگر به جای این مبادله آزاد، قدرت نخبگان (دولت) را جایگزین کنیم راه را بر همه انواع فجایع اخلاقی و دشواری های شناخت شناسی گشوده ایم. به همین دلایل است که دفاع از سرمایه داری رواست. (ترجمه آزاد از متن اصلی مقاله موسسه میزس)