خلق فضای مشترک با دور ریختن مقررات صوری

—مترجم: حسین کاظمی یزدی

دالیبور روهاکشهر پوینتون در چِشایر انگلستان، نزدیک به یازده مایلیِ منچستر، بیش از هر چیز به نمایش‌های سالانه‌ی کشاورزی و موزه‌‌ی موتورهای تاریخی‌اش شهره است. هرچند که در ۲۰۱۰ این شهر توریستی که حدود چهارده هزار نفر جمعیت دارد، شاهد یک پروژه‌ی بلندپروازانه‌ی بازسازی شهری بود.

این طرح شامل تبدیل شلوغ‌ترین چهارراه شهر به یک «فضای مشترک» بود. هانس موندرمان، مهندس ترافیک هلندی، مفهومِ فضای مشترک را ابداع و آن را در چندین شهر در اروپا اجرا کرده است، که معروف‌ترین آن‌ها بومته در آلمان بود. «فضای مشترک» یعنی حذف مرز میان آمد‌وشدِ خودرو و عابرینِ پیاده،‌ عموماً با از بین بردن چیزهایی مانند جدول، خط‌کشی‌های ‌روی خیابان، و علائم و چراغ‌های راهنمایی. در نتیجه‌ی این طرح، رانندگان، دوچرخه‌سواران و عابران پیاده بیشتر احتیاط می‌کنند و تصادف‌ها نادر و فجایع اندک می‌شوند.

نتایجِ اجرایِ این طرح در پوینتون شگفت‌انگیز بوده است. [داستان هیجان‌انگیز اجرای این پروژه و نتایج دل‌انگیز آن را می‌توانید در قالب این ویدئوی ۱۴ دقیقه‌ای ببینید.] آنچه تا پیش از این چهارراهی نامطبوع و خطرناک بود، و شهر را به دو قسمتِ گسسته از هم تقسیم می‌کرد، به مکانی خوش‌آیند، آرام و زنده تبدیل شده است. از آنجایی که پوینتون در جاده‌ی شلوغی واقع شده است که منچستر را به رودخانه‌ی ترنت وصل می‌کند، شدت ترافیک در آن خیلی بیشتر از دیگر شهرهایی است که پیش‌تر فضاهای عمومی را تجربه کرده بودند. با این همه، پس از این تغییرات، هم تصادفات و هم طولِ راه‌بندان‌ها کاهش یافته و آمدوشد امن‌تر و روان‌تر شده است.

فضای مشترک علائم رانندگی ۳۳۰ ۲۳۱این نتیجه برای موندرمان شگفت‌آور نبود؛ او که پیش‌تر در مورد فلسفه‌ی فضاهای مشترک گفته بود:

«هرچه شمار دستورالعمل‌ها بیشتر شود، حس مسئولیت‌پذیری شخصی افراد کمتر می‌شود.»

بدیهی است که آزادی‌خواهان احتمالاً این استدلال را می‌پذیرند. اما در این مسأله چیزی ورای طراحی شهری یا طراحی شهر پوینتون وجود دارد. انسان‌ها وقتی با موقعیت‌های پیچیده‌ی اجتماعی روبه‌رو می‌شوند، ترکیبی از احتیاط‌کاری و پیروی از قواعد از پیش موجود را به‌کار می‌بندند—قواعدی که احتمالاً نتیجه‌ی صدور قوانین موضوعه، رویه‌‌های قضایی و یا خرد عمومی است.

توجه داشته باشید که میان این احتیاط‌‌کاری و پیروی از قواعد صوری رابطه‌ای الاکلنگی برقرار است. در مسأله‌ی ترافیک، تبعیت از قواعد ما را اندکی از بار تمرکز توجهِ خود برای رصد کردن رانندگان، دوچرخه‌سواران و عابران پیاده خلاص می‌کند. این تبعیت از قواعد به‌ ما امکان می‌دهد آن‌چه را پل سیبرایت، اقتصاددانِ دانشگاه تولوز، «بینایی تونلی» می‌خواند به‌کار ببندیم—امری که تحصیل شناخت و بذل ضروری توجه را برای موفق شدن در محیط‌های پیچیده محدود می‌سازد. [کتاب پل سیبرایت را با عنوان «شراکت بیگانه‌ها؛ تاریخ‌نامه‌ی طبیعی حیات اقتصادی» می‌توانید در قالب فایل پی.دی.اف. از اینجا دریافت کنید.]

البته وقتی موقعیت‌هایی پیش آید که قواعد آن‌ها را پیش‌بینی نکرده باشند، «بینایی تونلی» مخاطراتی دارد. حتی اگر به‌طور کامل از قواعد پیروی کنیم، باز هم ممکن است کارمان به تصادف، حتی از نوع مهلک‌اش، بیانجامد.

این رابطه‌ی الاکلنگی بین تبعیت از قواعد و احتیاط به دیگر حوزه‌های زندگی اقتصادی و اجتماعی هم بسط می‌یابد. صنعت مالیه یکی از تنظیم‌شده‌ترین بخش‌های اقتصادی است. دشوار بتوان تصور کرد که در این وضعیت نهادهای مالیِ بزرگ بتوانند نظام‌مندانه قواعدی را که برای فعالیت‌شان وضع شده—مانند قواعدی که در مورد کفایت سرمایه وجود دارد—نادیده بگیرند و زیر پا بگذارند.

با وجود این، بانک‌ها ورشکسته می‌شوند—حتی اگر از قواعد پیروی کنند و در گذشته به‌خوبی از پسِ «تنش‌آزمایی‌های مالی» برآمده باشند. آیا ممکن است در امور مالی هم مانند امور مربوط به ترافیک، وضع از این قرار باشد که تکیه بر قواعد صوری جانشینی برای احتیاط‌کاری است؟ اگر در عمل این‌طور باشد، احتمال دارد که تکیه بر قواعد صوری، احتیاط‌کاری را به زیر سطح بهینه براند. از هرچه بگذریم، شواهدی در دست داریم که نشان می‌دهند نهادهای مالی‌ای که تا پیش از بحران سال ۲۰۰۸ محتاط بودند—مثلاً با دوری کردن از ابزارهای مالی‌ای که چندان درکِ درستی از آن‌ها نداشتند—نسبتاً به خوبی با این بحران کنار آمدند.

اگر این‌طور باشد که احتیاط‌کاریِ بیشتر و قواعد صوری کمتر در صنعت مالیه مطلوب هستند، چطور می‌توانیم چنین تغییراتی ایجاد کنیم؟ در مسأله‌ی ترافیکِ خودروها، اجتناب از تصادف به سود همه است. با ایجاد «فضای مشترک»، برخوردها به‌طور بالقوه افزایش می‌یابند و این مسئله به‌ شکلی تناقض‌آمیز همه را به احتیاط بیشتر ترغیب می‌کند. افسوس که چنین اصلی به‌سادگی به دنیایِ امور مالی منتقل نمی‌شود؛ زیرا—همان‌طور که هم در اروپا و هم در آمریکا دیده‌ایم—نهادهای مالی می‌توانند ضررهایشان را بر دوشِ بقیه‌ی جامعه بیندازند.

هرچند این تلقّی که «فلان بانکِ تجاری بزرگ‌تر از آن است که جامعه استطاعت زمین خوردن‌‌اش را داشته باشد، پس دولت باید به هر ترتیبِ ممکن از ورشکستگی‌اش جلوگیری کند» به این زودی‌ها صحنه را ترک نخواهد کرد، شاید فضایی برای تشویقِ احتیاط و تصمیم‌گیریِ محتاطانه، به‌عوضِ تکیه‌ی صرف بر قواعدِ صریح، وجود داشته باشد. به جای اعطای کمک‌های مالی دولت به بانک‌ها، راه‌حلی نامتمرکز برای مسأله‌ی دیونِ بانکی غیرقابل‌وصول وجود دارد. در خلال بحران اقتصادی در لتونی، سهمِ وام‌های غیرقابل‌وصول در میانِ کلِ وام‌ها از دو و یک‌دهم درصد در ژوئن ۲۰۰۸ به چهارده‌ونیم درصد در سپتامبر ۲۰۰۹ رسید. در واکنش به این جریان، دولت به‌شکلِ محدود به بانک‌ها سرمایه تزریق کرد. اما، مهم‌تر از آن این بود که لتونی—در کنار دیگر کشورهای حوزه‌ی بالتیک—قانون مالیاتی را تغییر داد تا قلم زدن بدهی سوخته و دیگر سازوکارها برای راه‌حل نامتمرکز را تقویت کند. این می‌تواند احیاء اقتصادی سریع‌ترِ کشورهای حوزه‌ی بالتیک در مقایسه با دیگر کشورهای اروپا را توضیح دهد.

یکی از اثراتِ جانبیِ «فضای مشترک» در پوینتون این است که مردم با یک‌دیگر مهربان‌تر شده‌اند، زیرا مجبور اند تا در تعاملی شخصی با هم قرار گیرند. نگاهِ رانندگان و عابران پیاده با هم تلاقی می‌کند، و مدام دست‌ تکان دادن‌هایی به رسمِ تشکّر و رفتارهایی مؤدبانه می‌بینید که در این چهارراه که پیش‌تر مقررات راهنمایی-رانندگی سفت‌وسخت در آن اجرا می‌شد، نمی‌دیدید. برعکس، تصوّرش سخت نیست که شهرت جریحه‌دار شده‌ی بانک‌داران ارتباطی با «بینایی تونلی» ایشان و نظارتِ سفت‌وسخت ناظمان دولتی بر این صنعت داشته باشد.