خدا هشدار داد که پادشاه نخواهید

—مترجم: محسن محمودی

احتمالاً اثرگذارترین کتاب در رشد و بالندگی تمدن غربی کتاب مقدس باشد. البته ریشه‌‌ی نام‌اش (Bible) در زبان یونانی به‌سادگی به معنای کتاب است. تا به روزگاران اخیر در غرب مسیحی کتاب مقدس همچنان سنگ محکِ تقریباً همه‌ی مباحثات و مجادلات بر سر اخلاق و حکومت بود. یکی از قطعات رسایِ «عهد عتیق» در باب حکومت آن جاست که خدا به بنی‌اسرائیل که در آغاز در وضع بی‌دولتی می‌زیستند—حاکمی نداشتند تا از ایشان مالیات بستاند و سرباز‌گیری کند—هشدار می‌دهد که طلب پادشاه داشتن به سیاق ملت‌های دیگر نکنند. لیکن در کتاب نخست سموئیل، اهالی یهود خواهان یک پادشاه شدند، و خداوند سموئیل را گفت که پادشاه داشتن به چه معناست. همان گونه که در بابِ «داوران» آمده، تا آن هنگام «پادشاهی در میان بنی‌اسرائیل نبود؛ هر که به آن کاری بود که در چشم‌اش درست می‌نمود» و فقط داورانی بودند جهت حل اختلافات. برای قرن‌ها این داستان به یاد اروپایی‌های مسیحی می‌آورد که خدا نه تنها خود حکومتی بر روی زمین برپا نکرده بلکه خود بندگان‌اش را از طلب آن نیز برحذر داشته است. توماس پین، لرد اکتون و لیبرال‌های دیگر بارها این داستان را در نوشته‌های‌شان نقل کرده اند.

بنی اسرائیل پادشاه

۱- و روزگاران در پی هم آمدند و سموئیل پیر و فرتوت شد، آن‌گاه او پسرانش را برای داوری اختلافات بر بنی‌اسرائیل برگمارد.

۲- نام نخستین پسرش یوئیل بود؛ و دومی اَبیاه: آن‌ها در بئرشبع داوری می‌نمودند.

۳- و پسرانش به راه پدر نرفتند بلکه در پیِ سود برآمدند، رشوه می‌گرفتند و داوری را به بی‌راهه می‌بردند.

۴- پس پیران بنی‌اسرائیل جملگی گردآمدند و قصد خانه ی سموئیل در رامه کردند.

۵- و بدو گفتند اینک تو پیر شده ای و پسرانت به راه تو نمی‌روند: حال پادشاهی بر ما بگمار تا به سان دیگر امت‌ها ما را داوری کند.

۶- لیکن سموئیل را سخنِ ایشان خوش نیامد، آن‌جا که گفتند پادشاهی بگمار تا ما را داوری کند. و سموئیل به درگاه خداوند به راز و نیاز در آمد.

۷- و خداوند سموئیل را گفت به هر آن چه قومت گویند گوش فرا ده: زیرا تو را ترک نگفته اند، بلکه مرا ترک گفته اند، تا بر آنان سلطنت نکنم.

۸- بر حسب تمامی اعمالی که از روزی که آن ها را از مصر به در آوردم انجام داده اند و مرا ترک گفته اند و به خدایان دیگری خدمت کرده اند، پس با تو نیز چنین کنند.

۹- پس اینک به گفته‌های‌شان گوش فرا ده: باری با این‌ وجود، به‌جدّ به مخالفت‌شان درآی و راه و رسمِ آن پادشاهی را نشان‌شان ده که بر آنان سلطنت خواهد کرد.

۱۰- و سموئیل بازگفت تمامی سخنان خداوند را به قومی که از او پادشاه می‌خواستند.

۱۱- و او گفت، راه و رسم پادشاهی که بر شما سلطنت کند چنین خواهد بود: او پسران شما را می‌گیرد و به خدمتِ خویش می‌گمارد، تا ارابه‌هایش را به دوش کشند، و برخی‌شان پیش ارابه‌هایش بدوند.

۱۲- و ایشان را به سرداری دسته‌های هزار نفری، و سرداریِ دسته‌های پنجاه نفریِ خویش می‌گمارد؛ و برای شخم زدن زمین‌هایش، و برای درویدنِ محصولش، و ساختن ابزارآلات جنگی‌اش، و اسباب ارابه‌هایش به کار می‌گمارد.

۱۳- و دختران شما را به شیرینی‌پزی، آشپزی و نان‌پزی می گمارد.

۱۴- و مزارع تان، تاکستان‌های‌تان، و باغ‌های زیتون‌تان را می‌ستاند، حتی بهترین‌شان را و به خدمت‌کارانش خواهد بخشید.

۱۵- و یک دهم کِشته‌های‌تان، و تاکستان‌های تان را می‌گیرد و ارزانیِ صاحب‌منصبان و خدمت‌کارانش می‌دارد.

۱۶- و غلامان‌تان، و کنیزان‌تان، و نیکوروی‌ترین جوانان‌تان، و درازگوش‌های تان را می‌گیرد و به کار خود می‌گمارد.

۱۷- یک دهم رمه‌های‌تان را می‌گیرد: و باید خدمت‌کارانش شوید.

۱۸- و در آن روز به خاطرِ پادشاهی که خود برای خود برگزیده اید شیون‌ها سر می‌دهید؛ و خداوند در آن روز شما را اجابت نمی‌کند.

۱۹- لیکن قوم از سخنِ سموئیل سرپیچی کرد؛ و وی را گفتند، نه؛ می‌باید بر ما پادشاهی باشد؛

۲۰- تا ما نیز به سانِ دیگر امّت‌ها باشیم؛ و پادشاه‌مان بر ما داوری نماید، و پیشاپیش ما گام بردارد و جنگ‌های‌مان را بجنگد.

۲۱- و سموئیل همه‌ی سخنان قوم را شنید و آن‌ها را برای خداوند بازگو نمود.

۲۲- و خداوند سموئیل را گفت، به سخن‌شان گوش فرا ده، و پادشاهی بر ایشان بگمار. و سموئیل پیران اسرائیل را گفت، بِشَوید هرکس به دیارِ خویش.