سیاست پوپری: لیبرال یا محافظه‌کار

—مترجم: محسن محمودی

کارل پوپریادداشت سردبیر: جی. سی. لستر در یادداشت خود با عنوان «عقلانیت انتقادی» نظریه‌ی معرفت‌شناختی پوپر را معرفی کرد، اینک جیسون کوزنیکی از سیاست پوپر می‌نویسد.

به شخصه تا خوانش متمایز و بحث‌انگیز پوپر از افلاطون، یکی از طرفداران پروپا قرص کارل پوپر هستم. پوپر، به طور خلاصه، در کتاب جامعه‌ی باز و دشمنان آن می‌گوید که سقراط از جهات بسیاری پیشگامِ لیبرالیسم کلاسیک بوده و افلاطون آموزه‌های استاد خود را چنان تحریف کرد که به نفعِ اقتدارگرایی اسپارتی شوند. اگر پوپر به این نکته اشاره نمی‌کرد، این مشکل بزرگ در فلسفه حل نمی‌شد—این‌که افلاطون در مسائل مربوط به آزادی و منزلت فردی موضع‌اش را به‌تناسبِ خوش‌آیندِ مخاطب تغییر می‌داده است.

در نظر پوپر، آثاری چون منون که به نظر می‌رسند هوادارِ برابری و منزلت جهانی بشریت هستند، بیانگر آن چیزی هستند که سقراط واقعاً می‌اندیشید، با این حال متونی مانند جمهور که از نابرابری طبیعی حمایت می‌کنند، نتیجه‌ی سرهمبندی کردن‌های افلاطون هستند. البته ممکن است که حقیقت بسیار غم‌انگیزتر از این باشد و افلاطون و سقراط چنین قطب‌های مخالفی نبوده باشند، اما من تقابل فکری میان آن دو  را نظریه‌ای جذاب می‌دانم.

خودِ پوپر چطور؟ بی‌تردید، او اقتدارگرا نبود. اما آیا پوپر، یا سیاستش، لیبرال است یا محافظهکار؟ (بله، بله، می‌دانم. دسته‌بندی‌های دیگری هم هست. اما برخی از مردم تنها می‌توانند تا دو بشمارند و بد نیست چندی از رویکردِ آنان پیروی کنیم.)

بدون شک، می‌توان برای قرار دادن پوپر در زمره‌ی محافظه‌کاران دلایل محکمه‌پسندی ارائه کرد. عقلانیت انتقادی‌اش بسیار شبیه به محافظه‌کاری مایکل اوکشات به نظر می‌رسد (اگر چه، باید اذعان کرد که شباهت بسیار کمتری با بعضی محافظه‌کاری‌های دیگر دارد.) از اینجا به بعد را لستر نوشته است:

اگر بخواهم ساده و شفاف بگویم، عقلانیت انتقادی دیدگاهی است مبنی بر این‌که مطلقاً تمامی آنچه شایسته‌ی عنوانِ معرفت است، در نهایت  چیزی نیست جز نظریه‌ا‌ی‌ خطاپذیر؛ حدسیاتی صِرف که می‌توانیم بیازماییم‌شان اما پیروز برآمدن آن معرفت ادعایی از آن آزمون‌ها هرگز به حقیقت بودن آن‌ها نمی‌افزاید.

اما پوپر متوجه عدم تقارنی تعیین‌کننده شد: ابطالِ نظریات جهان‌شمول به لحاظ منطقی ممکن است؛ فقط به یک مثال نقض نیاز داریم. «همه‌ی قو‌ها سفید هستند» با هیچ تعدادی متناهی از نمونه‌های مثبتِ قو‌های سفید تأیید نمی‌شود. با این وجود، این گزاره می‌تواند با کشفِ یک قوی غیرسفید ابطال شود؛ چنان‌چه این نظریه‌ی «به‌شدت موردِ تأیید» سرانجام با کشف قوی‌های سیاه در استرالیا ابطال شد. پس به لحاظ روش‌شناختی می‌توانیم که جسارت‌ورزانه فرضیات جهان‌شمولی را طرح کنیم، در حالی که تظاهر نمی‌کنیم این فرضیات دستِ آخر از سوی شواهد تأیید خواهند شد، سپس با بی‌رحمی تمام، تا آن‌جا که بتوانیم، این فرضیات را، هم با مشاهده و هم با نقادی، بیازماییم. این‌گونه می‌توانیم با آسودگی صحّه بگذاریم بر این‌که کاملاً و اصولاً ممکن است که ما بر سر هر نظریه‌ای‌، فارغ از شمار آزمون‌هایی که آن نظریه از آن‌ها سربلند بیرون آمده، برخطا باشیم. این امر به «ابطال‌پذیری» نامبردار است.

تصور می‌کنم این خلاصه‌ای مقبول از دیدگاهِ معرفت نزد پوپر است. این را با اوکشات قیاس کنید که در این پاراگرافْ سنت دکارتی در فلسفه را به نقد می‌کشد:

درسی که اسلافش باور داشتند از دکارت آموخته‌اند، حاکمیت تکنیک بوده است … تکنیکی سودمند و خطاناپذیر جایگزین یک خدای سودمند و خطاناپذیر شد؛ و آن جایی که برای اصلاح اشتباهات مردان مشیتِ الهی در دسترس نبود، لزوم پیشگیری از چنین اشتباهاتی بیشتر شد … (مایکل اوکشات، «عقلانیت در سیاست»)

پوپر ما را به استفاده از تکنیک توصیه می‌کند، بله، اما نتایج آن هرگز مصون از خطا نیستند. علم تجربی ابطال می‌شود، اما هرگز نمی‌تواند اثبات شود و نخواهد شد. حتی نظریاتی که ظاهراً بنیانِ تجربیِ محکمی دارند ممکن است همواره با ظهورِ شواهدِ قابل‌توجهِ جدید ابطال شوند. (گاهی شواهد باید به نحوی حیرت‌انگیز قابل‌توجه باشد، اما این هم مشکلی ندارد. اذهان می‌توانند حیرت‌زده شوند و البته می‌شوند.)

این تواضع و فروتنی نقصان علم نیست. برعکس، بزرگ‌ترین نقطه قوت علم است. دعوی‌های آمرانه‌ی قطعیت برای هندسه‌دان‌ها و الهی‌دان‌ها هستند، اما این‌جا بر روی زمین، باور دارم که نمی‌توانیم کاری بهتر از ابطال انجام دهیم. [۱] و هر زمانی که هندسه‌دان‌ها یا الهی‌دان‌ها دعوی‌های ابطال‌ناپذیر اقامه کنند، آن‌ها هم باید این احتمال را بپذیرند که ادعاهای‌شان به‌راستی ابطال خواهند شد—هرقدر هم که در خلوت خویش عادت به ابطالِ ادله‌شان نداشته باشند و هرقدر که این ابطال را آزاردهنده بیابند.

رویکرد پوپر به معرفت احتیاط را توصیه می‌کند. این رویکرد، نمی‌گوید که «حتی زحمتِ ساخت معرفتتان را به خودتان ندهید»—که ثمره‌اش در سیاست نه لیبرال یا محافظه‌کارانه، بلکه اقتدارگرایی خواهد بود. بلکه می‌گوید، «آرام آرام بسازید.» همه چیز را امتحان کنید. اشتباه کنید. و زمانی که اشتباه کردید، چیزهای دیگر را امتحان کنید. دعوی‌های حقیقت جهان‌شمول را به پرسش بکشید. بیاموزید که نسبت به آن‌ها ظنین باشید. و این بسیار به آراء اوکشات نزدیک است.

اکنون، به‌قولِ معروف، آن سوی داستان را بشنویم.

زمانی که حکومت براساس این قواعد بازی می‌کند و به محدودیت‌های انسانیِ مترتب بر معرفت احترام می‌گذارد، رخ‌دادِ شگفت‌انگیزی روی می‌دهد: معرفت انسانی فزونی می‌یابد. بسیار بسیار سریع. در بخش خصوصی، ابداعات جدید، اکتشافات جدید و اشکال فرهنگی جدید به سرعت شاخ‌وبرگ می‌گیرند—تحوّلی که به احتمال زیاد، به‌عقیده‌ی من، کسی مثل اوکشات را با منشِ محافظه‌کارش در قبال زندگی، خواهد آزرد. یک حکومت محدود و مشروط معمولاً به یک جامعه‌ی محدود و مقید منجر نمی‌شود. در واقع، کاملاً بر عکس است.

این است که در مقامِ یک لیبرتارین فکر می‌کنم بهترین رویکرد به سیاست رویکردی است که یک بازار آزاد، یک حکومت محدود و مشروط و یک فرهنگِ لیبرالِ آزاد و روادار را با هم بیامیزد. آن‌‌طور که ویرجینیا پُسترِل[۳] در«آینده و دشمنان آن»—کتابی که هرگز از ستودن آن خسته نشده‌ام—نوشته است:

تکامل استوار بر آزمون و خطا بسیار متفاوت از آن مفهوم پیشرفتی است که در اوایل این قرن محبوب بود… ما به سوی یک مقصد خاص، مشخص و هم‌شکل پیشرفت نمی‌کنیم، بلکه به سوی اهدافی متفاوت، شخصاً تعیین‌شده و درحالِ‌رشد‌ حرکت می‌کنیم. «پیشرفت» به تعبیر جهانی‌اش، محصول آن جست‌وجوهای فردی‌ موازی است؛ توسعه‌ی دانش و بهبود تدریجی زندگی مردم است—افزایش آسایش و رفاه، افزایش انتخاب‌های زندگی، و افزایش فرصت‌هایِ «تنوع» برای تجربه‌ها‌ی ارزشمند.

این به تعبیری جهانی بسیار لیبرال است. اما برای رسیدن به آن لازم است به محدودیت‌های معرفت احترام بگذاریم. برای این که حاکم باشیم، باید از طبیعت پیروی کنیم.

 ***

[۱] آیا ممکن است ابطال‌پذیری خود ابطال شود؟ در این‌جا باید با لِستر مخالفت کنم، زیرا که گمان نمی‌کنم این پرسش درست طرح شده باشد. ابطال‌پذیری بر هیچ توجیهِ تجربی استوار نیست. این روشی برای اقامه‌ی دعوی است و نه خودِ دعوی. درست‌تر آن است که بپرسیم آیا روش ابطال‌پذیری بی‌اعتبار است—که آیا ابطال‌پذیری هرگز قادر است با فرض‌های صحیح آغاز شود و نتایجِ ناصحیح به‌دست دهد. اگرچه، ابطال‌پذیری دست آخر تنها استفاده از نفی تالی در داده‌های تجربی است و دعوی‌های جهانی که درباره‌ی آن اقامه می‌کنیم. نفی تالی بدون نقض رد نمی‌شود، که یعنی ابطال‌پذیری روشی معتبر است، مادامی که دعوی‌های حقیقیِ جهان‌شمول دال بر نتایجِ خاصی باشند—به عبارت دیگر، تا زمانی که P حاکی از Q است ما گرفتار ابطال‌پذیری هستیم.