انسان سیستمی

—مترجم: محسن محمودی

یادداشت سردبیر: گزیده‌ی زیر قطعه‌ای از بخشِ ششم «نظریه‌ی عواطف اخلاقی» آدام اسمیت است که «در بابِ سرشتِ فضیلت» نام دارد.

آدام اسمیت نیمرخانسانی که روح خدمت عامه‌اش را انسانیت و نیک‌خواهی هدایت‌گر است، قدرت‌های مستقر و حتی امتیازات افراد را پاس می‌دارد، و حتی بالاتر از آن به امتیازات موجود در نظم‌ها و جوامع بزرگ که وضع امور بدان‌ها منقسم شده، حرمت می‌گذارد. چنین انسانی هرچند برخی از این امتیازات را مخرب بداند، باز با میانه‌روی، خود را رضایت می‌دهد به آن چیزی که از میان برداشتن‌اش بر او مقدور نیست، مگر به ‌خشونت بسیار. چنین انسانی هنگامی که نتواند بر جانبداری‌های ریشه‌دارِ مردم با منطق و اقناع فائق آید، تلاش نمی‌کند آن‌ها را با زور مقهور سازد؛ بلکه همچنان با خلوص نیّت کامل خود را مقید می‌کند به رعایت آن‌ چیزی که سیسرون به حق قاعده‌ی الهی افلاطون خوانده است؛ یعنی اینکه هرگز بیش از آنچه در برابر والدینِ خود دست به زور می‌بری، علیه کشورت به زور متوسل مشو. او تا بدان‌جا که بتواند، ترتیبات امور عامه‌اش را با عادت‌ها و جانب‌داری‌هایِ کهنه‌ی مردم تطبیق می‌دهد؛ و تا جایی که توان داشته باشد، به علاج آن رنج‌هایی می‌کوشد که منبع‌اش تن زدن مردم است از آن مقرراتی که خواسته‌ی او است. زمانی که نمی‌تواند حق را مستقر سازد، از اصلاح اشتباهات اکراه ندارد؛ اما به‌سانِ سولون، زمانی که نمی‌تواند بهترینِ نظامِ قوانین را برقرار سازد، به استقرار آن بهترین نظام قانونی می‌کوشد که مردم را یارای برتابیدن باشد.

در مقابل، انسانِ سیستمی در خودرأییِ پرغرورش بس زیرک است؛ و اغلب بسیار مفتونِ زیباییِ ادعایی طرحِ ایده‌آلِ خویش از حکومت؛ طرحی که نمی‌تواند کوچک‌ترین انحرافی از هر بخش آن را تاب آورد. او بی اعتنا به منافع بزرگ یا جانبداری‌های قوی‌ای‌ که ممکن است با طرح او ناسازی ‌کند، به پیاده‌سازی کامل و بی‌کم‌کاست طرح خود ادامه می‌دهد. به‌نظر می‌رسد تصور می‌کند که می‌تواند اعضای مختلف جامعه‌ای بزرگ را با همان سهولتی سامان دهد که دست مهره‌های مختلفِ تخته‌ی شطرنج را مرتب می‌کند. او متوجه نیست که مهره‌های روی صفحه‌ی شطرنج هیچ قانون حرکتی ندارند، جز آن‌چه دست به آنها تحمیل می‌کند؛ اما این امر، در صفحه‌ی شطرنجِ بزرگ جامعه‌ی انسانی، که هر مهره‌ی منفرد قوانین حرکت مخصوص به  خودش را دارد، کاملاً  متفاوت از آن چیزی است که قانون‌گذار تصمیم می‌گیرد بر آنها اعمال کند. اگر آن قوانین حرکت بر هم تطابق یافته و در یک جهت حرکت کنند، بازی جامعه انسانی به راحتی و با هماهنگی پیش می‌رود و بسیار محتمل است که جامعه سعادتمند و کامیاب شود. اگر این قوانین متداخل یا متفاوت باشند، بازی به طرز نکبت‌باری پیش می‌رود و جامعه لاجرم همیشه در بالاترین میزانِ بی‌نظمی خواهد بود.