اقتصاد و جین آستین

— مترجم: فرشته یوسفی

یاداشت مترجم: از آنجا که مقاله‌ی ترجمه شده، نوشته ها و آثار جین آستین (رمان نویس قرن هجده انگلیس) را در پرتو نظریات و آثار آدام اِسمیت مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد، شاید معرفی آستین و ارائه‌ی خلاصه‌ی [۱] کوتاهی از دو رمانش خالی از لطف نباشد.

 

بیوگرافی

درباره ی زندگی شخصی جین آستین اطلاعات زیادی در دست نیست. او در سال ۱۷۷۵ در استیونتون[۲] (روستایی در انگلیس) به دنیا آمد. پدرش جرج آستین و مادرش کاساندرا از طبقات بالای اجتماع به حساب می آمدند. آستین شش برادر(که از میان آن ها نویسنده ی این مقاله به هِنری اشاره می کند) و یک خواهر به نام کاساندرا داشت. او در طول دوران زندگی اش کتاب های زیادی نوشت، از جمله آثار او میتوان به رمان های  “حس و حساسیت”، “غرور و تعصب”، “پارک منسفیلد”، “اِما”،”صومعه ی نورث انگر” و “ترغیب” اشاره کرد. “حس و حساسیت” اولین کتاب چاپ شده ی آستین، اولین بار در سال ۱۸۱۱ بیرون آمد. این کتاب با کمک برادرش هِنری به چاپ رسید.

 

رمان های جین آستین که طبقه ی متوسط و همچنین طبقه ی بالای جامعه ی قرن نوزده را به تصویر میکشند، از این جهت که با هوشمندی و زیرکی زندگی و روابط اجتماعی آن دوره را نشان می دهند بسیار در خور توجه میباشند.

 

حس و حساسیت  

sense-and-sensibilityرمان “حس و حساسیت” حول محور احساسات دو خواهر با نام های میریان و اِلینور دشوود میچرخد که شخصیتشان خیلی شباهتی به یکدیگر ندارند.  پس از مرگ پدرشان،هِنری دشوود، دارایی او (پارک نورلاند) بنا بر قوانین آن دوران به تنها فرزند پسر خانواده یعنی جان تعلق میگیرد و تنها ده هزار پوند برای میریان، اِلینور، و خواهر دیگرشان مارگارت و همچنین مادرشان باقی میماند. چنان چه میتوان تصور کرد همسر جان، فنی فرارز، از اینکه جان به مادر و خواهرانش کمک مالی کند ممانعت میکند. در این حین اِدوارد فرارز، (برادر فنی) اِلینور را میبیند و عاشق او میشود. خانواده ی دشوود، نورلاند را ترک میکنند و به خانه ی کوچک تری میروند. میریان بر اثر زمین خوردگی پایش رگ به رگ میشود و به طور اتقاقی غریبه ای به نام جان ویلوبی او را میبیند و به خانه میبرد. ویلوبی نیز وارث زمین های آلنهام است (از خانواده ای ثروتمند). میریان و ویلوبی نیز به شدت عاشق یکدیگر میشوند. اما پس از مدت کوتاهی، ویلوبی ناگهان بدون هیچ توضیحی به لندن میرود. توصیف حال میریان پس از ترک ویلوبی در مقاله ی زیر بسیار جذاب و خواندنی است.    شخصیت مطرح دیگر این رمان، کلونل براندون است که مقاله ی حاضر نیز از او نام میبرد. او میانسال و البته ثروتمند است. میریان در ابتدای رمان هیچ علاقه ای به او نشان نمیدهد. در سفری به لندن، میریان، جان ویلوبی را دوباره میبیند اما ویلوبی علاقه اش به او را انکار میکند. میریان پس از دیدار با ویلوبی و رفتار سرد او سخت بیمار میشود. اینجاست که کلونل براندون علاقه اش  به میریان را نشان میدهد و تمام سعی خود را میکند تا او بهتر شود . سرانجام اِلینور با اِدوارد ازدواج میکند و میریان نیز با ازدواج با کلونل براندون موافقت میکند و داستان با ازدواجشان پایان می یابد.

 

غرور و تعصب

غرور و تعصبرمانی که تقریبا همه اسم آن را شنیده اند. این رمان نیز با محتوایی تقریبا شبیه به رمان “حس و حساسیت”، در مورد خانواده ی بِنت و ماجراهای ازدواج جین و الیزابت بنت با دو اشراف زاده ی ثروتمند است. آنچه در این رمان برای فهم این مقاله مهم است این است که الیزابت بنت با وجود اصرار مادرش برای ازدواج با ویلیام کالینز (وارث اموال آقای بنت)، از ازدواج با او سرباز میزند و سرانجام با آقای دارسی (یک اشراف زاده ی دیگر) ازدواج میکند. جین بنت نیز با همان کسی که از ابتدا به او علاقه داشت، یعنی آقای بینگلی ازدواج میکند. “غرور و تعصب” نیز پایانی تقریبا و (نه کاملا) شبیه به “حس و حساسیت” دارد.

 

امید است که با معرفی این دو رمان از خواندن مقاله ی زیر بیشتر لذت ببرید.

[۱] خلاصه ی این رمان ها  بر روی اتفاقاتی تمرکز می کنند که در این مقاله به آن ها اشاره شده است.

[۲] Steventon


 

اقتصاد و جِین آستین

جین آستین، رمان نویس قرن هجده انگلیس در داستان های خود به همان پرسشی می پردازد  که ذهن آدام اسمیت را درگیر کرده بود. و آن پرسش این بود: آیا طلب ثروت کمال اخلاقی شخص را خدشه دار می کند؟

پس از مرگ جین آستین  در سال ۱۸۱۷، تمجید و حمایت از او آغاز شد. برادرش، هنری آستین، نوشته ای راجع به زندگی نامه ی او  به عنوان مقدمه ای بر کتاب هایش، صومعه ی نورث انگر و ترغیب منتشر کرد که در آن فروتنی و بی میلی جین آستین به مادیات را تحسین کرد.

بر اساس نوشته ی هنری، جین از اینکه اولین رمان منتشر شده اش با نام حس و حساسیت صدو پنجاه پوند برایش به ارمغان آورده بود متحیر بود. هنری در این باره می گوید: ” تعداد کمی افراد با استعداد به این اندازه متواضع و فروتن بودند. برای جین مبلغ ذکر شده پاداشی شگفت آور بود، “پاداش برای کاری  که برایش هزینه ای صرف نکرده بود.”

البته این حرف هنری  بیشتر متاثر از احساسات عمیق او بعد از فوت خواهرش بود. اما در واقع شخصیت متواضع و بی عیب و نقصی که هنری معرفی می کند بیشتر شبیه به شخصیت  کامل و بی عیب و نقص جین فیرفاکس در رمان جین آستین  اما وودهوس است تا شبیه به شخصیت خود او که در نامه ای به دوستش نوشت از اینکه فقط صد و ده پوند برای کتاب غرور و تعصبش دریافت کرده است ناراضی است.

اینکه رمان های جین آستین با اقتصاد خرد “سه یا چهار خانواده در یک منطقه ی روستایی” که موضوع همیشگی داستان های او بود گره خورده اند، موضوع جدیدی نیست. گرچه امروزه تمایل داربم آن ها را با موضوعات رومانس هایی به سبک “توآیلایت”  پنهان کنیم و این که جذاب ترین قهرمانان داستان های او در واقع شکارچی ثروت هستند را به فراموشی بسپاریم.

از آنجا که هزاران نفر از طرفداران جین آستین هم اکنون به اتفاق برای حرفی که زدم اعتراض می کنند، لحظه ای مکث می کنم. اما در ادامه باید بگویم: دختران دوست داشتنی و فقیر و بی بضاعت بنت در رمان غرور و تعصب، دختران از ارث محروم شده ی دشوود در رمان حس و حساسیت و حتی اَن الیوت اشراف زاده در رمان ترغیب اش همگی از همه لحاظ جرجین[۱] و نمونه ای از این عصر هستند که به هر قیمتی شده به دنبال ثروت می باشند. در واقع پیشه ی دختر یک اشراف زاده در اواخر قرن هجده اینگونه بود.

خود آستین نیز چنانچه زمانه اش طلب می کرد شکارچی ثروت بود.او نیزهمانند هر نویسنده ا ی دلایل مختلفی برای نوشتن داشت. ار جمله: ابراز هنر فردی، سرگرم کردن خودش و خواهرش کاساندرا،  اظهار نظر درباره ی دنیای اطرافش از طریق شیوه ی داستان نویسی محض- و همچنین پول. او تمام تلاشش را کرد تا برای کتاب هایش ناشری بیابد و موفق به انجام این کار نیز شد.

چنان چه ازعیب پوشی برادرش هنری  می توان فهمید، این عمل در آن زمان به خصوص برای دختران اشراف زاده موضوع بحث انگیزی بود. زمانی که جین آستین در سال ۱۷۷۵ به دنیا آمد، انقلاب صنعتی روزهای اول خود را از سر می گذراند. در آن زمان  به  تجارت فردی ، دارایی و هر شکل دیگری از ثروت به دست آمده به جز از طریق ارث نگاهی مظنون داشتند. این را به عنوان مثال در سروده های مذهبی آن زمان می توان دید، در حالی که امروزه  تجارت فردی پدیده ای کاملا عادی است.

جین آستین یک ساله بود که علم مدرن اقتصاد پا به عرصه ی ظهور گذاشت. آدام اسمیت، همسایه ی جین در شمال اسکاتلند کتاب ” بررسی درباره ی طبیعت و علل ثروت ملل ” که اغلب با عنوان مختصر تری متشکل از چهار لغت پایانی اش شناخته شده می شود را منتشر کرد.مهمترین سطر این کتاب، حتی تا  به امروز،سرتیتر شعارهای طرفداران بازار آزاد بوده است. حمایتی پیروزمندانه از قدرت تاثیرگذار سود تجارت  شخصی، آنچه کلیساهای رسمی اروپا  آن را به باد تمسخر می گرفتند: ” بخاطر سخاوت و بخشندگی قصاب، آبجو ساز یا نانوا نیست که از آن ها چشم داشت غذا داریم، بلکه به خاطر ذی نفع بودنشان و سودی است که دریافت می کنند.”

آستین- دختر عالی رتبه ی یک کشیش تحصیل کرده بود که تقریبا اکثر علوم را به خوبی مطالعه کرده بود، آنچه امروزه برای ما غیر ممکن به نظر می رسد.اما او احتمالا تلاشی برای خواندن و فهمیدن رساله ی دو جلدی اقتصاد سیاسی نکرده بود و یا حداقل شواهدی مبنی بر اینکه او این کار را کرده است وجود ندارد. اثر اِسمیت در آن زمان پیشگام عقیده ی لیبرال بود و تقریبا در فرهنگ آن روز ها به خوبی رخنه کرده بود، درست مثل یک کتاب پر فروش در روزگار ما. به عنوان مثال، کتاب ” تعالیم یک پدر:حکایت ها، داستان ها و تاملات اخلاقی” مجموعه ای از شعر ها و داستان ها برای کودکان است که علوم جدید و تفکرات اخلاقی را ترویج می دهد.این کتاب یکی از کتاب هایی بود که در کتابخانه ی خانواده ی آستین یافت می شد. پانوشتی بر چاپ سال ۱۷۸۱ این کتاب، خوانندگان جوان پرسیوال (نویسنده ی کتاب)  را با شرحی که اِسمیت از پروسه ی تولید یک میخ در کتاب  “ثروت ملل” ارائه می کند آشنا می سازد. اِسمیت با ارائه ی این پروسه چگونگی تقسیم کار را نشان داد.

اما  اگر این  احتمال وجود داشت که  یکی از دو کتاب   کتاب  “ثروت ملل” و  ” نظریه ی عواطف اخلاقی” روی میز خا نه ی آستین باشد، این کتاب حتما کتاب “نظریه ی عواطف اخلاقی ” بود  و نه “ثروت ملل”.کتابی که از نظر خود اِسمیت کتابی بنیادی است. کتابی که آن را در طول دوران زندگی اش و تا زمان مرگش شش بار متوالی اصلاح کرد. نظریه ی عواطف اخلاقی (۱۷۵۹)، مفهوم همدردی را از دیدگاه اِسمیت معرفی کرد. کاربرد این کلمه  در دوران اِسمیت  کمی متفاوت از کاربرد آن در دوران ما است و خیلی ارتباطی  با تمایلات امروزی ما، مثل کلیک روی گزینه ی “لایک” برای جشن نامزدی دوستانمان و برای پشتیبانی آن ها و یا حس ناراحتی ازخواندن خبر فلاکت سربازی کم سن و سال در فیس بوک ندارد. بلکه برعکس به چگونگی  یک جامعه ی متمدن اشاره دارد. اینکه ما چگونه رفتار خود را هنگامی که متوجه  نگاه دیگران میشویم تغییر می دهیم ودر نهایت پی می بریم که آن ها نمیتوانند مشکلات ما را آن طور که خود ما قادر به دیدن آن ها هستیم از نزدیک و دقیق ببینند و درک کنند.

اِسمیت در پی آن بود تا  به نوعی فلسفه ی سر زنده ی  قرن هجده را با آموزه های کلیساهای رسمی اِسکاتلند و اِنگلیس  تلفیق کند یا به قولی  آن ها را آشتی دهد. او این مطلب را اینگونه بیان می کند: ” درست همانطور که دوست داشتن همسایگانمان به اندازه ی دوست داشتن خودمان یکی از اصول مهم در مسیحیت است،  این اصل که متقابلا خودمان را به همان اندازه که همسایگانمان را دوست داریم دوست داشته باشیم یکی از آموزه های طبیعت نیز است،  “. اگر خوب گوشمان را باز کنیم، شاید بتوانیم انعکاس کمی از صدای آقای بنتِ را بشنویم: ” پس برای چه زندگی می کنیم جز اینکه برای همسایگانمان مایه مزاح باشیم تا به نوبت خودمان به آن ها بخندیم؟ ”

اما با تمام گام های بلندی که اِسمیت در جهت آشتی و سازگاری برداشت، هیچگاه  به این نتیجه نرسید که آیا یک فرد ثروتمند به بهشت خواهد رفت و یا اینکه حداقل بر روی زمین شاد و خرسند زندگی خواهد کرد یا نه. این ابهام در

کتاب “ نظریه ی عواطف اخلاقی” او آشکارتر است تا در کتاب “ثروت ملل“، درون مایه ی کتاب دوم متمرکز بر  تاثیر دست نامرئی است. در حالی که کتاب اول به دنبال علت و ریشه ی آن می گردد.

ظاهرا اِسمیت شیفته ی این علت ها بود. “همدردی”- که امروز بار معنایی بسیار مثبتی دارد گاها  بسیار خطرناک است، اِسمیت میگوید به دلیل  همدردی خیال انگیز ما و تصور مثبت ما نسبت به پولدار شدن است که در واقع دنیایی ثروتمند و پر جنب و جوش و تکاپو به وجود می آید، دنیایی که ممکن است خلق و خوی اخلاقی ما را خدشه دار کند و حتی توانایی شاد زیستن و شاد بودن را از ما سلب کند.

امروزه افراد کمی متوجه این موضوع می شوند، اما اِسمیت اولین بار در کتاب “نظریه ی عواطف اخلاقی” اش و نه در کتاب “ثروت ملل” مفهوم دست نا مرئی را بیان کرد. سعی در به فراموشی سپردن این موضوع بخشی از بازنگری و اصلاح در نگرشمان نسبت به حرص و طمع در دنیای امروز است.

طمع برای افراد مدرن سودمند گرا (افرادی که سود برایشان اهمیت دارد) خطرناک است چرا که فرد را به جامعه ترجیح می دهد، طوری که به قیمت گروه بزرگتری برای افراد بسیار کمی سود و مزایا انباشت می شود. دغدغه ها ی اِسمیت درباره ی ثروت و فضیلت کاملا متضاد هم هستند. اکتساب ثروت سود کمی برای فرد و سود بسیار زیادی برای دنیای اطراف او (جامعه) دارد. برای اثبات این قضیه، اِسمیت از تمثیل “پسر مرد تهیدست” استفاده می کند،     ” کسی که بهشت را  با جاه طلبی دیده است”، مردی که تصور می کند اگر چندین خدمتکار داشته باشد برایش خوب است و به همین دلیل تمام عمر خود را کار می کند تا خدمتکار داشته باشد.

 

(یکی از بهترین نمونه های طعنه های اقتصادی)

 

این داستان یک تراژدی است. “پسر مرد تهیدست” تمام عمر خود را در جستجوی آسایشی مصنوعی و بی نقص سپری می کند که احتمالا هیچگاه به آن دست نخواهد یافت، آنچه به خاطرش تمام آرامش واقعی که همواره دردسترش بوده را از دست می دهد، و سرانجام زمانی که در اوج سالخودگی بخواهد آن را به دست آورد، متوجه خواهد شد که واقعا آنچه بدست اورده  ارزش آنکه برای آن آرامش و امنیت ساده ابتدایی خود را رها کند را نداشته است.

اِسمیت تا آغاز پاراگراف بعدی آن طور که ما تصور می کنیم به نظر نمی رسد تا اینکه همه چیز تغییر می کند. او می گوید: “خوب است که طبیعت این گونه بر ما تحمیل می کند”، زیرا این تنها توهم خود ما است که فکر می کنیم ثروتمند شدن خوب است و باعث بر انگیخته شدن و تداوم پشتکار بشریت میشود. این توهم باعث می شود کشتزار ها زرع شوند، شهرها بوجود آیند، مازادی بوجود می آورد تا ادبیات و هنر خلق شوند، چیزی فراتر از تولید، صرفا برای بقا.

و این محدود به افرادی که به غلط بر این باورند که ثروت شادی آفرین است نمی شود. اِسمیت می گوید که “افراد ثروتمند”، تنها آنچه را که ارزشمند است  از بین انبوهی از چیزها انتخاب می کنند. آن ها فقط کمی بیشتر از افراد فقیر مصرف می کنند و بر خلاف غرور و یغما گری طبیعی شان… توسط یک دست نامریی هدایت میشوند تا تقریبا مواد ضروری زندگی را همان طوری توزیع کنند که چنانچه زمین به قسمت های مساوی تقسیم میشد نیز به هر کدام از ساکنان آن سهمی مساوی میرسید. ثروتمندان، برای دست یابی به ثروت به خود صدمه می زنند و به دیگران کمک می کنند. در واقع رستگاری فردی از بین میرود.

میتوان بر سر درستی این فرضیه بحث کرد، اما شکی نیست که این قاعده به بهترین شکلِ ممکن تفکر لیبرال و هم چنین طرز فکر زمان اوایل بزرگسالی جین آستین را نشان میدهد. و همین رابطه ی بین ثروت و فضیلت است که به خصوص  در “حس و حساسیت”  میتوان دید. مسیری تاسف بار که ما در آن به دنبال آنچه از قبل داشتیم می گردیم و این آسیبی جدی به ذهن و باورهایمان می زند.

یکی از مشکلات هر اقتباسی از “حس و حساسیت” بیماری میریان دشوود است.  به نظر می رسد نظریه ی میکروبی در تضاد با داستان باشد. زنان جوان به دلیل اینکه پسران فرو مایه  قلبشان را می شکنند تب نمی کنند. مشکل بعدی این است که چه لزومی دارد این بخش در داستان وجود داشته باشد جز اینکه بهانه ای باشد برای کلونل براندون که به دنبال خانم دشوود برود و  وفاداری اش را به او ثابت کند، تدبیری نه چندان معمول که والتر اسکات آن را تحسین می کند، مانند صداقت در نشان دادن زندگی روزمره در نقاشی. گرچه  وقتی به تب ناگهانی میریان  در پرتو سخنان مبهم اِسمیت درباره ی حصول ثروت و تاثیر آن بر روی شادی فردی نگاه می کنیم، کاملا معقول و قابل درک به نظر می رسد.

برای فهم بهتر این موضوع، باید به معادله ی مالی ای که در آغاز این متن آن را برچیدیم بازگردیم، وسط مکالمه ی به ظاهر بی غرض بین خانواده ی دشوود و ادوارد فرارز. ادوارد فرزند پدری ثروتمند است که به هیچ عنوان جاه طلب نیست و تمام خواسته هایش معمولی و متوسط هستند.

میریان، هنری آستینِ رمان، هنگامی که خواهرش اِلینور میگوید شهرتی که خانواده ی اِدوارد برای فرزندشان  می خواهند چندان ربطی به خوشحالی ندارد و از طرفی دیگر، ثروت همیشه مفید و سودمند است بسیار آزرده خاطر می شود.. «خجالت آور است!»، میریان با بدخلقی جواب میدهد.

اما بعدها روشن می شود که دیدگاه اِلینور نسبت به ثروت کاملا متفاوت از دیدگاه خواهرش است.زمانی که اِلینور از میریان می پرسد که چه اندازه ثروت برایش خوب و کافی است، معلوم می شود که مبلغ میریان دو برابر آن چیزی است که اِلینور در نظر دارد.  میریان می گوید: « دو هزار پوند در سال درآمد متوسطی است». « یه خانواده نمیتونه با پول کم تر از این سر کنه. من مطمئنم که خیلی خواسته هام افراطی نیستن. پول کافی برای خدمتکارا، یه کالسکه، شایدم دو تا، و شکارچی ها با پول کم تر از این امکان نداره.»

دو هزار پوند در سال در اواخر قرن ۱۸ در اِنگلیس مبلغ هنگفتی بود، این مبلغ برای اینکه یک خانواده بخشی  از آنچه که ما امروز از آن به عنوان یک درصدی ها یاد می کنیم باشد کافی بود. اما چیزی که خنده دار است این است که ادعای میریان برای  دلیل آوردن درباره ی مقدار متوسط ثروتی که او را راضی خواهد کرد به شدت خاص است. لغت «شکارچیان» سندی بر این موضوع است. او درباره ی اینکه چه چیزی او را راضی خواهد کرد صرفا نظریه پردازی نمی کند، بلکه خواسته هایش را با علاقه ی عشقی اش به جان ویلوبی  و ازدواج با او متصور میشود. ویلوبی یک شکارچی زبردست است و زمانی که اِدوارد به این موضوع اشاره می کند که شکارچی کمی تجملی است  و همه ی مردم شکار نمی کنند، میریان کمی «رنگش عوض می شود» و در پاسخ می گوید. «اکثر مردم این کار را می کنند.»

افسوس که میریان در نهایت موفق نمی شود صاحب شکارچی شود. این یکی از تفاوت های «حس و حساسیت» و «غرور و تعصب» است. نظرات جین و الیزابت بنت راجع به خوشبختی در نهایت خیلی به هم نزدیک نیستند . آن ها مجبور نیستند شادی را با ثروت معامله کنند  (برخلاف لحن حاضرجوابانه ی اِلیزابت در گفت و گو با شارلوت لوکاس، که می گوید با هیچ کسی به خاطر مادرشان (خانمِ بنت) و بالا بردن طبقه ی اجتماعی او ازدواج نخواهد کرد این حرفهای کوچک انتقاد آمیز علاقه ی ما نسبت به الیزابت را حفظ می کند، ولی این را فراموش میکنیم که او واقعا مجبور نیست از این اصول سخت  پیروی کند. اما تلاش میریان دشوود برای دست یابی هم به ثروت و هم به شادی از طریق یک خواستگار جذاب با شکست بدی مواجه می شود.

از قضا، میریان دو هزار پوند سالانه اش را می گیرد. مبلغی که او برای تعلق به طبقات بالای جامعه ضروری می داند را در واقع کلونل برندن، شخصی که در انتهای رمان  با او ازدواج می کند در اختیار میریان قرار می دهد. سختی ها و دشواری هایی که او در این راه می کشد مشابه سختی های “پسر مرد فقیر” در داستان اِسمیت است. هنگامی که ویلوبی میریان را ترک می کند،  نامه نگاری عاشقانه و هم چنین عیب جویانه به خواستگار سابقش بسیار زمان بر و انرژی بر است. «میریان قبل از اینکه خدمتکارِ خانه آتش را روشن کرده باشد، به صندلی کنار پنجره   که نور کمی بر آن تابیده بود  زانو زده،… و با تمام سرعت تا جایی که اشک هایش اجازه می دادند می نوشت.» او نیز مانند هر کارمند بانکی به امید دست یابی به ثروت در اداره ی بایگانی در لندن به سرعت در حال نوشتن بود و می خواست مطمئن شود که آیا جواب ندادن معشوقه اش ربطی به شکارچی بودن او دارد یا نه.

میریان، حداقل بر اساس اصول علم اقتصاد سیاسی (علم ثروت تاریک)[۲] ، آرامش واقعی خود را فدا کرد. البته، یک تجزیه و تحلیل دقیق عددی این موضوع  که میریان عاشق ویلوبی بود و نه براندون را نادیده می گیرد. رمان در واقع به تدریج ارزش براندون و بی ارزشی ویلوبی را نشان می دهد و به این ترتیب قسمت ریاضی قضیه روشن تر میشود. احتمالا، خواننده ی قرن هجدهم خیلی زودتر از میریان متوجه میشد که ویلوبی یک مرد کم مایه ی عیاش است. شخصیت لاولسِ سموئل ریچاردسون در رمان کلاریسا و هم چنین مردانی ثروتمند که  بسیار خوشایند حرف می زنند و وعده های شیرین می دهند، در واقع مرد های دوره ی جین آستین را آماده ساخت.

بیماری مرموز و دیر هنگام میریان هم چنین نشانه هایی  از «نظریه ی عواطف اخلاقی» در خود دارد. اِسمیت هیچگاه نمیتواند تصمیم بگیرد که چه احساسی نسبت به کسب ثروت  باید داشت. از یک طرف، کسب ثروت منجر به کوشایی و پشتکار دائمی می شود و از طرفی دیگر خیلی نمی تواند مردم را شاد کند.  شخصیت فردی چگونه است؟ موضوع رساله ای راجع به رفتار اخلاقی برای معامله ی ثروت.

اِسمیت نمی خواهد هیچ مساله ای را حل کند. او خوانندگانش را تشویق می کند تا دیدی پیچیده و یا  شاید بتوان گفت مرکب نسبت به ثروت داشته باشند. با این که طبیعت بیشتر اوقات روی احساسات و همدردی ما تحمیل می شود،  ما به هر حال می دانیم که فریب نخوردن چگونه است. اِسمیت ما را وادار می کند تا زمان کسالت را به یاد بسپاریم- معمولا بیماری- هنگامی که دیگر نمی توانیم از زیبایی و سودمندی لذت ببریم، “آنچه در کاخ ها و اقتصاد افراد بزرگ حکم رانی می کند.” در زمان بیماری، شادی واقعی را  می فهمیم و اینجاست که ” ثروت  بسیار نکوهیدنی و کم ارزش و ناچیز به نظر می آید.”

این البته نسخه ای برای تمارض برای تمام عمر نیست. بلکه همواره به یادمان می آورد که حتی زمانی که تمامی قابلیت های زیبایی شناختی و سمپاتیکمان هشیار و بیدار است دیدی ابهام آمیز نسبت به ثروت داشته باشیم. با تمام این ها بدون خودفریبی اول میریان رمانی  در کار نبود. ( الینور و ادوارد به وضوح به قدری احساساتی نیستند که سه جلد کتاب درباره ی تلاش ها و تقلا های آن ها نوشته شود- حتی با وجود لوسی اِستیل و پیچیدگی هایی که  در رمان به وجود می آید.)  ادبیات در نهایت به خاطر شکست یک فرد برای تشخیص نیرنگ طبیعت تولید می شود، همان طور که آدام اِسمیت قولش را داده بود.

ما هیچ گاه نخواهیم فهمید که آستین  زمانی که پول کمی از کتاب های چاپ شده در طول عمرش به دست آورد چه حسی داشت، یا نسبت به تلاش هایی که برای نوشتن آن ها صرف شد. ولی برخلاف تلاش های خانواده اش برای اینکه او را هنرمندی آماتور ولی با استعداد جلوه دهند، حقیقت این بود که او نیز همانند میریان صبح خیلی زود بیدار می شد و شروع به نوشتن و اصلاح متن می کرد، چون می دانست که بقیه ی روز باید کارهای دیگری انجام دهد. تلاش های او برای کسی که زندگی اش از راه نوشتن تامین می شود بسیار آشنا خواهد بود. او در نامه ای به کاساندرا نوشت «من به هیچ وجه برای نوشتن شوخی ندارم، تا زمانی که زنده ام خواهم نوشت»

به عنوان محققی که اقتصاد سیاسی و فلسفه ی قرن هجده را مطالعه می کند، انطباق پذیری بی پایان رمان های آستین همیشه برای من به مانند یک راز بوده است. رمان “حس و حساسیت”  از همه ی رمان های او مرموز تر است: ابهام آن درباره ی کسب ثروت و وضعیتی که این موضوع را بنا نهاده است بدون  مطالعه ی اولیه ی تاریخچه ی اقتصاد   کاملا نا مفهوم به نظر می رسد.

اما شاید مفهوم امروزه ی دستیابی به ثروت کمی باعث تردید و همچنین علاقه ی ما به زندگی های درونی اخلاقی اِلینور و میریان دشوود بشود.  چرا آن ها به جای اینکه دنبال مردان ثروتمند باشند به دنبال شغل نمی گردند؟ کسب ثروت ممکن است دیگر واکنش جمعی ما را بر نیانگیزد، اما ازدواج برای کسب آن؟ ازدواج شاید هنوز داستان های  فراوانی را به بار آورد.

 

[۱] مربوط به دوره ی جورجین در قرن هجده انگلیس در هنگام پادشاهی جرج اول، دوم و سوم

 

[۲] Dismal Science