لیبرالیسم آنارشیسم نیست

—مترجم: آرش جوادی‌نژاد
یادداشت سردبیر: گزیده‌ای است کوتاه از کتاب لیبرالیسم در سنت کلاسیک به قلم فون میزس.

میزسدولت (state) نامی است که بر آن دم‌ودستگاه اجتماعی اجبار و زور می‌گذاریم که مردم را وا می‌دارد از قواعد زندگی در جامعه پیروی کنند؛ قانون (law) نام آن قواعدی است که بر مبنای آن دولت به پیش می‌رود؛ و حکومت (government) نام آن تن‌واره‌‌ای است که مسئولیت اداره‌ی دم‌ودستگاه اجبار را به عهده دارد.به طور حتم فرقه‌ای وجود دارد بر این باور که می‌توان کمابیش با آرامش خیال از هر شکلی از اجبار خلاصی یافت و جامعه را به کلی بر رعایت داوطلبانه‌ی قواعد نانوشته‌ی اخلاقی بنیاد نهاد. آنارشیست‌ها دولت، قانون و حکومت را نهادهای زائدی در یک نظم اجتماعی می‌دانند که [خودش به تنهایی] می‌تواند در خدمت خیر و صلاح همگان عمل کند، بی‌‌آن‌که در خدمت منافع خاص یک گروه خاص از اندک شماری از صاحبان امتیاز باشد. تنها به این خاطر که نظم اجتماعی فعلی بر مبنای مالکیت خصوصی ابزار تولید بنا شده، توسل به زور و اجبار در دفاع از آن ضروری است. [از نظر آنارشیست،] اگر مالکیت خصوصی برانداخته شده بود، هرکسی، بدون استثناء، از قواعد لازم برای همکاری اجتماعی تبعیت می‌نمود.

 

به این مسأله به طور کامل اشاره شده است که این دکترین تا بدانجا که مربوط به مبحث مالکیت خصوصی بر ابزار تولید می‌شود،اشتباه است. اما فراتر از این نیز این [دکترین] به کلی غیرقابل‌دفاع است. آنارشیست‌ها، به درستی، منکر نمی‌شوند که هر شکلی از همکاری بشری در جامعه‌ای بنا شده بر اساس تقسیم کار مستلزم رعایت برخی از قواعد رفتاری است که همواره مورد توافق همگان نیست—قواعدی که رعایت‌شان یک از خودگذشتگی را به آنان تحمیل می‌کند، گرچه موقتی، و از این رو حداقل در همان لحظه رنجی را متوجه ایشان می‌کند.

 

اما آنارشیست‌ها در مفروض گرفتن این‌که همگان، بدون استثناء، تمایل به رعایت این قواعد دارند، اشتباه می‌کنند. همواره افراد بدمزاجی وجود دارند که با این‌که به خوبی می‌دانند خوردن یک غذای خاص پس از مدت کوتاهی موجب دردهایی شدید و حتی غیرقابل‌تحمل برای آن‌ها می‌شود باز هم با وجود این توان گذشتن از لذت غذای لذیذ را ندارند. روابط متقابل برای زندگی در جامعه به سادگی اثرات فیزیولوژیک یک غذا قابل رهگیری نیست، نتایج آن هم به آن زودی خود را نشان نمی‌دهد و البته از همه‌ی این‌ها مهم‌تر این‌که این عواقب به آن وضوح هم برای فرد خطاکار روشن نیست. بنابراین آیا می‌توان این را مفروض گرفت، که به رغم همه این‌ها هر فردی در یک جامعه آنارشیستی از یک دوراندیشی و قدرت اراده‌ای قوی‌تر از یک فرد شکم‌چران بدمزاج برخوردار است، و به دامان یاوه‌گویی نیفتاد؟در یک جامعه‌ی آنارشیستی آیا این امکان که کسی از روی تسامح یک کبریت افروخته را جائی اندازد و موجب شروع یک آتش‌سوزی شود یا از روی خشم و حسد و انتقام موجب صدمه رساندن به همنوعان‌اش شود، به تمامی منتفی خواهد بود؟آنارشیست‌ها در خصوص طبیعت انسان دچار بدفهمی هستند. این [دکترین] عملاً تنها در دنیای فرشتگان و قدیسین قابل اجرا است.

 

لیبرالیسم آنارشیسم نیست، همچنین هیچ‌گونه ارتباط و تقریبی به‌هیچ‌وجه‌من‌الوجوه با آنارشیسم ندارد. یک لیبرال به روشنی می‌فهمد که بدون دست یازیدن به اجبار، حیات جامعه به خطر می‌افتد و اگر قرار باشد که کل ساختمان جامعه هماره در معرض آسیب از جانب هر عضوی از اعضای خود نباشد، باید پشت سر آن قواعد رفتاری که تبعیت از آن‌ها لازمه‌ی همکاری صلح‌آمیز بشریت است، تهدید زور وجود داشته باشد. کسی باید در موقعیتی باشد [که بتواند] اشخاصی را که تمایل ندارند به زندگی، سلامتی، آزادی فردی، یا دارایی خصوصی سایرین احترام بگذارند، به تن دادن به قواعد جامعه مجبور کند. این کارکردی است که دکترین لیبرال به دولت محول می‌کند: حفاظت از دارایی، آزادی و صلح.