آزادی‌اصل‌باوری به منزله‌ی میانه‌گرایی رادیکال

— مترجم: مهدی بنواری

کلارک روپرشناخت طیف سیاسی چپ تا راست، در واقع، امروزه محل استاندارد ورود به مباحث سیاسی است. اگر به الف معتقد باشید در جناح چپ جا می‌گیرید و اگر به ب اعتقاد دارید، به جناح راست تعلق دارید. این که ماهیت معیارهای الف و ب مزبور چه باشد به تعداد آحاد انفس است. وجود دو جناح سوژه را وا می‌دارد که خود را جایی در این طیف بگنجاند، حتی اگر دیدگاه‌هایش تناظری با نقاط روی طیف نداشته باشد. در هر دو سر طیف، آنچه که داریم ماهیت واحد دارند: جمع‌گرایی متکی بر قهر و خشونت. اگر مطابق ماهیت یکسان، آن دو سر طیف را که ظاهراً قرار است نمایانگر دو نحلۀ رقیب باشند، بر هم منطبق کنیم، طیف به دایره تبدیل می‌شود که عجیب و نامعقول خواهد نمود. اما ایراد از خود این مختصات خطی است. بنابراین وقتی برای نخستین بار نام لیبرالیسم کلاسیک یا آزادی‌اصل‌باوری را می‌شنویم و از خود می‌پرسیم این فلسفه در کجای «طیف» جای می‌گیرد، بدانید و آگاه باشید که «جای نمی‌گیرد».

رد و طرد دسته‌بندی چپ و راست از مشخصه‌های اصلی اندیشۀ اصالت آزادی است. آزادی‌اصل‌باوری ایدئولوژی‌ای است که استفاده از قدرت سیاسی را به پرسش می‌گیرد. آزادی‌اصل‌باوری به جای این که سیاست را دخالت دولت در این حوزه یا در آن حوزه ببیند، سیاست را در ذات به منزله‌ی کشمکشی بین حاکمیت فرد و حاکمیت دولت می‌بیند. آزادی‌اصل‌باوران درس تاریخی لرد آکتون را سخت جدی می‌گیرند که «قدرت متمایل به فساد است و قدرت مطلق مطلقاً فسادآور است.» وقتی هر یک از طرفین طیف چپ و راست مدافع اعمال قدرت قاهره‌ی دولت بر حوزه‌‌ی خاصی از فعالیت‌ها یا گروه خاصی از انسان‌ها است، آزادی‌اصل‌باوری نمی‌تواند در این طیف جای بگیرد، زیرا اساساً با این قوه‌ی قاهره است که در مقابله است.

طیف سنتی چپ-راست در یک انتهای خود کمونیسم و در انتهای دیگر فاشیسم را نشان می‌دهد. در یک سو ممنوعیت تنباکو و در سوی دیگر ممنوعیت ماریجوانا. در یک سو تفتیش عقاید و … در سوی دیگر باز تفتیش عقاید. با در نظر داشتن این موارد شما بگویید کدام یک تناقض دارد و کدام یک ندارد. تقابل بین اصالت آزادی یا اصالت قدرت است، یا بین چپ و راست؟ کدام دسته‌بندی معنادار است؟ خودتان تصمیم بگیرید.

اما اگر کسی اصرار داشته باشد مساله را بر اساس طیف خطی بررسی کند، می‌توان گفت از یک جهت آزادی‌اصل‌باوری مرکز رادیکال گفتمان سیاسی را اشغال می‌کند. آزادی‌اصل‌باوران بنا بر تحلیل ما رادیکال هستند -رادیکال به معنای لغویِ آن؛ یعنی که ما به ریشه‌ی مسایل رجوع می‌کنیم (radix در لاتین به معنای ریشه است)- و به اصالت آزادی باور داریم. به عبارتی از یک دید می‌توان ما را مرکزگرا یا میانه‌‌‌گرا نامید. به این معنی که از مرکز طیف ایده‌هایمان را می‌پراکنیم و می‌کوشیم بر ایدئولوژی‌ها و اردوگاه‌های سیاسی سراسر طیف تأثیر بگذاریم. البته از دید من این استدلال ضعیف است. اما از این منظر، می‌توان گفت که اندیشه‌های آزادی‌اصل‌باور به میانۀ راست و میانۀ چپ نفوذ می‌کنند و جذاب‌ترین ویژگی‌های خود را بر آن‌ها عرضه می‌کنند. علاوه بر این درصد بالا و رو به رشدی از مردم بسیاری کشورها را می‌توان به جای راست و چپ آزادی‌اصل‌باور محسوب کرد.

فلسفه‌ سیاسی آزادی‌اصل‌باوری بر محور اهمیت آزادی فردی متمرکز است. آدم آزادی‌اصل‌باور ممکن است «محافظه‌کار اجتماعی» باشد یا «ترقی‌خواه اجتماعی»، شهرنشین باشد یا روستانشین، مذهبی باشد یا غیرمذهبی، مجرد باشد یا متأهل. یا هر چیزی که به فکر خواننده می‌رسد. آن‌چه آزادی‌اصل‌باوران را به منزله‌ی حبل‌المتین متحد می‌کند، هواخواهی مصرانه‌شان از اصالت آزادی در تنظیم روابط اجتماعی است. دیوید بوز از مؤسسۀ کیتو در این باره می‌گوید: «این مشق قدرت است که مستلزم دلیل و توجیه و جواز است، نه مشق آزادی.»؛ یعنی که «اصل بر آزادی است، نه اصل بر قدرت.» آزادی‌اصل‌باوران مدافعان سرسخت اصالت آزادی هستند و بر سر محدود و مشروط کردن قدرت دولت، صلح و آزادی می‌توانند با عمده‌ی مردم و گروه‌ها کنار بیایند و تشریک مساعی کنند.

میانه‌گراییِ رادیکالِ آزادی‌اصل‌باور بخش عمده‌ی دنیای امروزی را شکل داده است. مشاهدات فرید زکریا، روزنامه‌نگار، بر این دلالت دارد که:

«می‌گویند لیبرالیسم کلاسیک از صحنه کنار رفته است. اگر چنین باشد نوشته‌ی سنگ قبرش چنین است که سر کریستوفر رن بر بنای یادبودش در کلیسای سنت پال حجاری کرده است: «اگر به دنبال بنای یادبود هستی به اطرافت بنگر.» دنیایی که در آن هستیم را در ذهن بیاورید: عرفی‌اندیش، دانش‌مدار، دموکراتیک و میانه‌گرا. چه خوش‌تان بیاید، چه نه؛ با دنیایی روبه‌رو ایم که لیبرالیسم ساخته و پرداخته است. در طی دویست سال گذشته، لیبرالیسم (همراه با هم‌پیمان‌ش در قدرت، یعنی نظام آزادی اقتصادی و مالکیت خصوصی) نظامی را نابود کرده که بیش از دو هزاره در جامعه‌ی انسانی جاری بود. نظامی که بر اقتدار، سنت، زمین‌داری و پادشاهی بنا شده بود. لیبرالیسم از زادگاهش در اروپا به آمریکا نشر یافت و اکنون سخت درگیر بازآفرینی آسیاست.»

آزادی‌اصل‌باوری—همان لیبرالیسم کلاسیک اصول‌گرا—تا به حال دنیای مدرن امروزه را عمیقاً شکل داده است و در معماری آن دست داشته است. لیبرالیسم در بیشتر جهان، در بسیاری نبردها شرکت جسته و جنگ را مغلوبه کرده است و در بسیاری موارد هنوز نبرد ادامه دارد: محدود و مشروط کردن قدرت دولت به واسطه‌ی قانون اساسی، آزادی بیان، بی‌اعتبار کردن خرافه‌ی بیگانه‌ساخت‌هراسی (مرکانتلیسم) و جایگزینی آن با تجارت آزاد، الغای برده‌داری، آزادی شخصی و تسامح قانونی در برابر اقلیت‌ها، محافظت از دارایی شخصی افراد، شکست فاشیسم و جداسازی نژادی در ایالات جنوبی و آپارتاید و ناسیونال سوسیالیسم و سر آخر کمونیسم. روشنفکران و فعالانی که این پیروزی‌ها دسترنج آنان است آن قدر پرشمار اند که نام بردن همه‌ی آن‌ها عملاً ناممکن است، اما آن‌ها جهان را جای بهتری کرده‌اند. هم عادلانه‌تر، هم صلح‌آمیزتر و هم آزادتر. آنان در زمینه‌های فوق‌الذکر و بسیار موارد دیگر لیبرالیسم را مبدل به نقطه‌ی آغاز گفتمان سیاسی معقول و مستدل کرده‌اند. اما ما هم بنا نیست تکیه بزنیم و در وهم آرامش تاج برگ غار بر سر نهیم، نبردهای اولیه تمام شده‌ اند، اما پیکار هنوز ادامه دارد. زمانه برای جوانان امروز هم، مانند نسل پیشین،‌ نبردهای بسیاری در چنته دارد. نبردهای بسیاری مانده که باید در آن‌ها جنگید و آزادی‌هایی که باید به دست آورد.

پرسش شایان توجه در این‌جا آن است که آزادی‌اصل‌باوران با وجود عملکرد عمدتاً خارج از چارچوب و ساختار طیف و احزاب سیاسی، چگونه توانسته‌اند علت چنین تأثیر عمیقی باشند؟ گاهی ما هم برای خود حزب می‌سازیم، شاهد این مدعا احزاب متعدد لیبرال (کلاسیک) امروزی در اروپا و سایر کشورها است. گاهی احزاب کوچک تشکیل می‌دهیم، مثل حزب لیبرترین در ایالات متحده که نامزدش در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲، فرماندار گری جانسن، میلیون‌ها نفر را به مضرات ناشی از جنگ با مواد مخدر و دیگر برنامه‌های دولتی آگاه کرد. گاهی هم از درون ساختار احزاب موجود به فعالیت می‌پردازیم که مثال بارز آن مبارزات انتخاباتی ران پال در لوای حزب جمهوری‌خواه در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ بوده است. وی موفق شد بر تریبون مبارزه‌ی انتخاباتی از بلندگوی فراهم شده برای این منظور استفاده کند تا بنیان‌های آزادی‌اصل‌باوری را برای هزاران تن از جوانان، از آمریکا گرفته تا سایر بخش‌های جهان، تشریح کرده و به گوش آن‌ها برساند. هر چند فعالیت سیاسی ما در کشورهای مختلف و شرایط مختلف الزاماً اشکال و صور متفاوتی به خود گرفته باشد، اما اندیشه‌های ما بر دیگر اندیشه‌های سیاسی از راست تا چپ اثر می‌گذارند.

آمریکای دهه‌ی ۱۹۶۰ را در نظر بگیرید که عصر طلایی فعالیت‌های رادیکال دانشجویی شمرده می‌شد. در جناح راست گروه محافظه‌کار «جوانان امریکایی برای آزادی» (YAF) صف‌آرایی کرده بودند. بنیان گروه آن‌ها، «اعلامیه‌ی شارون»، که در سال ۱۹۶۰ اختیار شده بود، می‌گوید: «آزادی غیر قابل تقسیم است و آزادی سیاسی بدون آزادی اقتصادی امکان وجود ندارد و هدف وجودی دولت حفاظت از این آزادی‌ها از طریق حفظ نظم داخلی، تأمین دفاع ملی و اجرای عدالت و احقاق حقوق است. اگر دولت پا را از این کارکردهای برحق فراتر بگذارد، قدرتی انباشه است که نتیجه‌ی آن محدودیت و نقصان و فرومردن نظم و نظام و آزادی است.» قهرمان این گروه، سناتور بری گلدواتر، در سخنرانی‌اش به هنگام پذیرش نامزدی ریاست‌جمهوری چنین گفت: «به شما یادآوری می‌کنم که در دفاع از آزادی، تندروی را هیچ رذیلتی نیست. بگذارید همچنین یادآور شوم که در طلب عدل و داد اعتدال را هم هیچ فضیلتی نیست.»

در همان زمان «جامعه‌ی دموکراتیک دانشجویان» (SDS) در جناح چپ جوانه می‌زد و به تدریج نقش رهبری جنبش ضدجنگ را از آن خود می‌کرد. این گروه در اعلامیه‌ی پرت هیورن، ایفاد شده در سال ۱۹۶۲، شهادت می‌دهد: «از دید ما ارزش انسان نهایت ندارد. در نظر ما انسان‌ها ظرفیت‌های شکوفا‌نشدۀ بسیار در خرد، آزادی و عشق دارند. در واقع زوال آرمان‌شهر و امید یکی از ویژگی‌های معرّف و متعین زندگی اجتماعی امروز است. دلایل این امر متفاوت و متعدد اند: رؤیای گذشتگان نسل پیش را استالینیسم به کژراهه کشید و تعریف کرد و چنان کُشت که دیگر بازنگشت. وحشت‌های قرن بیستم، تجسم‌یافته در کوره‌های گاز و اردوگاه‌های مرگ و بمب‌های اتم امیدواری را سوخته است. آرمان‌گرا بودن امروز آخرالزمانی بودن و متوهم بودن شمرده می‌شود.»

کارل اگلزبی، رهبر سابق SDS، در کتاب خاطراتش به نام «کلاغ‌ها در طوفان» می‌گوید: «آزادی‌اصل‌باوری وضعیت و رویکردی است که به گوینده هم اجازه‌ی سخن گفتن با راست را فراهم می‌کند و هم اجازه‌ی ارتباط با چپ، که درست همان کاری است که همواره در صدد انجام آن هستم… وقتی در این زمینه این همه گزینه‌ی چپ دم دست هست، چرا فقط باید سراغ راستی‌ها رفت؟ چون اگر بتوانی به مردم نشان دهی که هم راستی‌ها با جنگ مخالف اند و هم چپی‌ها، می‌توانی قدرتمندترین استدلال بر ضد جنگ را در اختیار داشته باشی.» و این که «خیلی زود به این‌جا رسیدم که مفاهیمی مثل «اعتدال رادیکال» یا «میانه‌روی ستیزه‌جو»، برخلاف آن‌چه در برخورد اول به نظر می‌رسد، چه اندازه پرمعنی و پرمغز هستند. منظورم این بود که باید در مقام تحلیل رادیکال بود، اما در مقام عمل برای همراه کردن خیل عظیم تندروی‌پرهیزان در هر دو سوی چپ و راست میانه‌رو بود.»

هر چند این دو گروه روی زمینه‌های متفاوتی تأکید داشتند و فعالیت‌شان بر حوزه‌های متفاوتی متمرکز شده بود (YAF بر آزادی اقتصادی و مقابله با سوسیالیسم و SDS بر حقوق مدنی و صلح)، اما وقتی آن‌ها را با دیدی کلی بنگریم می‌بینیم که در عصر مدرن پیش‌قراولان فعالیت آزادی‌اصل‌باورانه بوده‌اند. رهبران این جنبش‌ها آن قدر پیش رفتند تا بالاخره به آن‌جا رسیدند که مبدل به معلم و استاد و روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار و دیگر چهره‌هایی شدند که گفتمان عام امروز را پیش می‌برند. در نهایت، آن‌ها عموماً مدعی وفاداری به جناح چپ یا راست شدند، اما اگر دقیق بنگرید درمی‌یابید که بهترین و گزیده‌ترین مباحثات عقلی و انرژی روشنفکرانه‌شان منبعث از همان چشمۀ آزادی‌اصل‌باور درونشان است.

همچنان که پیش می‌رویم عواقب سیاست فاجعه‌بار دولت ایالات متحده در مبارزه با مواد مخدر که ریچارد نیکسون آن را پایه گذاشت، بیشتر و بیشتر خود را نشان می‌دهد. پژوهشکده‌های آزادی‌اصل‌باور، مانند مؤسسۀ کیتو، دهه‌های متوالی است که دست به کار مستندسازی هزینه‌های مرگبار مبارزه با مواد مخدر بوده اند که در رأس آن‌ها جمعیت بزرگان زندانیان عمدتاً آفریقایی‌تبار در زندان‌های آمریکا و جمعیت عظیم قربانیان کارتل‌های مواد مخدر در مکزیک است. اینان علاوه بر مستندسازی، در توجیه سیاست‌گذاری متکی بر مسئولیت فردی و آزادی فردی در این حوزه استدلال نیز عرضه کرده اند. اقتصاددانان آزادی‌اصل‌باور، به خصوص میلتون فریدمن، محرک‌ها و مشوق‌های زیان‌بار و منحرف ناشی از منع و محدودیت را برشمرده ‌اند. فلاسفه‌ی اخلاقی مساله را بدین صورت بیان می‌کنند که جامعه‌ای شکل گرفته از اشخاص مسئولیت‌پذیر، متعهد و آزاد هر گونه ممنوعیت بر علیه جرایمی را که قربانی ندارد ملغا خواهد کرد. سابقه‌ی این امر به جزوه‌ای از لایسندر اسپونر می‌رسد که به نام «رذیلت‌ها جرم نیستند: رساله‌ای در دفاع از آزادی اخلاقی» در سال ۱۸۷۵ منتشر شده است. جلوه‌ی این دیدگاه را در علوم اجتماعی در چارچوب این نظریه می‌توان دید که «معتاد مجرم نیست؛ معتاد بیمار است.». به واسطۀ آن‌که آزادی‌اصل‌باوران اثرات منفی ممنوعیت‌های دولتی را از منظر اخلاق، عدالت، افزایش جرم و جنایت، تضعیف بنیان خانواده‌ها و نظام اجتماعی نشان داده اند، هر روز به تعداد سیاست‌مداران و رهبران سیاسی‌ای که صدایشان را برای روشنگری در مورد عواقب مخرب مبارزه‌ی کور با مواد مخدر بلند می‌کنند، افزوده می‌شود. این از آن رو است که آزادی‌اصل‌باوران با روشنگری در مورد اثرات ممنوعیت، راه را نشان داده و تابو را شکسته‌اند و دیگر سیاست‌مداران از این هراس ندارند که برچسب «طرفدار مصرف مواد مخدر» بخورند. از جمله‌ی این دسته سیاست‌مداران می‌توان به رؤسای جمهور مکزیک، گواتمالا، کلمبیا و برزیل اشاره کرد. کشورهایی که سال‌هاست به طور روزمره دستخوش عواقب جرم و جنایت، خشونت و فساد ناشی از ممنوعیت قانونی مواد مخدر هستند. بسیاری دیگر از جمله فرمانداران، وزرای سابق وزرات‌خانه‌ها، قضات، رؤسای پلیس را نیز می‌توان به فهرست مخالفات ممنوعیت قانونی مواد افزود.

هر چند گروه‌های بسیاری ممکن است به انحاء مختلف سنگ آزادی را به سینه بزنند یا عقاید آزادی‌اصل‌باورانه‌ای را تصادفاً یا از روی منظور خاصی بپذیرند، اما در این میان آن‌چه آزادی‌اصل‌باوران را منحصر به فرد می‌سازد این است که ایشان دفاع از آزادی را از اصول بنیادی آن و بر اساس مبانی آن آغاز می‌کنند. آزادی‌اصل‌باوری فلسفه‌ی جناح راست یا چپ نیست. آزادی‌اصل‌باوری میانه‌رو‌ی رادیکال است، خانه‌ای برای آن‌هایی که می‌خواهند زندگی کنند و همین حق را نیز برای دیگران قائل اند، آن‌هایی که هم برای آزادی خود و هم برای آزادی دیگران ارزش قائل اند و کلیشه‌های کهنه و بوی-‌ِنا-گرفته و وعده‌های بی‌اساس جمع‌گرایان را رد می‌کنند، چه از راست باشند و چه از چپ.

آزادی‌اصل‌باوری در کجای طیف چپ و راست ایستاده است؟ بر فراز آن.