آتش‌بازی کلیشه‌ها

— مترجم: مانی قائم‌مقامی
سارا اسکوایرمسأله‌ای در مورد رابطه‌ میان ادبیات و کار‌و‌کسب وجود دارد. اما نه آن مسأله‌ای که فکر می‌کنید.

کتاب لیندا وودبریج با عنوان پول و عصر شکسپیر: مقالاتی درباره‌ی نقد اقتصادی جدید حاوی ۱۶ مقاله است که هدف از آنها خلقِ نقد اقتصادی جدیدی است که رهیافتی معتبر و مهم برای درک غنای موضوعات و مطالب ادبی به‌جامانده از “عصر شکسپیر” باشد. یازده مقاله از این شانزده مقاله از آثار شکسپیر به عنوان منبع اصلی یا تنها منبع بهره می‌گیرد، و پنج مقاله‌ی دیگر درباره‌ی فقط یک نمایشنامه، یعنی تاجر ونیزی، هستند.

بااین‌همه اتکا به تاجر ونیزی، به عنوان منبع تصویر ما از دیدگاه شکسپیر نسبت به پول، به معنایِ دریافتِ تلقی‌ای است تقریباً همان‌قدر موثق که دریافت‌مان از نگرش شکسپیر نسبت به ازدواج با اتکاءِ صرف بر نمایشنامه‌ی مکبث. هرچه باشد شکسپیر در حدود ۳۸ نمایشنامه، ۱۵۴غزل، دو شعر روایی بلند، و بسیاری آثار متنوعِ کوتاه‌تر برجای گذاشته است. و تاجر ونیزی یکی از کوتاه‌ترین نمایشنامه‌ها در مجموعه‌ی آثار شکسپیر است. این فقط یک قطعه‌ی کوچک از پازِلِ پیچیده‌ی درکِ شکسپیر از پول و بازارهاست.‌

درست همان‌طور که آثار شکسپیر بر تفکر ما درباره‌ی ادبیات دوره‌ی رنسانس انگلستان سیطره دارد، رمان‌های چارلز دیکنز نیز بر تصور ما درباره‌ی ادبیات انگلستانِ دوره‌ی ویکتوریا حاکم است. دو کتابِ دیکنز که معیار و مبنایی برای بحث درباره‌ی علم اقتصاد در آثار چارلز دیکنز قرار گرفته‌اند، و هر دو—یعنی کریسمس کارول و روزگار سخت— به این نتیجه‌گیری راه داده‌اند که دیکنز مردی ضد کار‌‌وکسب بوده است، روی‌هم بالغ بر ۱۴۱۹۲۵ کلمه هستند، که در مقایسه با کل آثاری که دیکنز منتشر کرده است، و بالغ بر چهار میلیون کلمه می‌شود، ناچیز جلوه می‌کند. این حدود ۳.۵ درصد از کل آثار اوست، و حتی داستان‌های کوتاه و آثار غیرداستانی را هم به حساب نیاورده‌ایم.

به بیان دیگر، در این‌جا با مشکلِ ناتوانی در محاسبه و تخمین مواجه هستیم.

این نکته را محض سرگرمی بیان نکرده‌ام، در مقام شاعری که گاه و بی‌گاه بابتِ نمونه‌ی آماریِ ناکافی که نماینده‌ی جامعه‌ی آماری نیست به اقتصاددان‌ها طعنه می‌زند، بلکه می‌خواهم نشان دهم که این قسم شواهد ناکافی آفت بحث‌های کنونی مربوط به بازارها و ادبیات است و چیزی جز مشکل و دردسر برای ما که دوستدار هر دو هستیم به بار نمی‌آورد.

اولین مشکل ازین‌ دست مسأله‌ی استنتاج از راه فروکاست است. بدون تردید اگر کسی در گوگل مثلاً عبارت “شکسپیر و اقتصاد” را جستجو کند، هزاران نتیجه‌ی جستجو خواهد یافت که به تاجر ونیزی مربوط می‌شوند. جستجوی مشابهی با عبارت “دیکنز و اقتصاد” نیز به‌همان‌ترتیب، سریعاً و غالباً به کریسمس کارول و روزگار سخت خواهد انجامید. برای نویسندگانی که مهلت تحویل آثارشان رسیده، یا استادانی که به دنبال تمثیل ادبی دم‌دستی‌ای برای افزودن حال‌و‌هوایی از راست‌نماییِ میان‌رشته‌ای به سخنرانی‌شان که بی آن فاقد لطف و مجاب‌کنندگی خواهد بود هستند، شاید این مسأله‌ی چندان مهمی نباشد. هرچه باشد، اشتباه نیست اگر بگوییم تاجر ونیزی دیدگاه نگران‌کننده‌ای نسبت به ورود به کار‌و‌‌کسب دارد، یا اسکروج کارفرمایی معیار نیست. اما برای کسی که واقعاً می‌خواهد ماهیت عقاید ادبی درباره‌ی کارو‌کسب یا بازارها را دریابد، این به‌راستی مسأله‌ای بغرنج است، زیرا معنایِ ضمنی این یافته‌ها—یا جستجویی در فرست‌سرچ یا جِی‌استور—این است که این کتاب‌ها آثاری هستند که اطلاعات لازم را می‌توان درشان یافت. بنابراین همه برای شکار به یک‌جا می‌روند، و همه همان ‌چیزهایی را می‌یابند که دیگران.

گاهی این هم‌آوایی کامل نتایج بدین معناست که آنچه یافته‌اید تمام حقیقت است، اما غالب اوقات بدین معناست که چیزهای خیلی زیادی هستند که کاوش‌نشده باقی مانده‌اند.

برای مثال شکسپیر را در نظر بگیرید. ریچارد استریر، استاد دانشگاه شیکاگو، اخیراً درباره‌ی کمدی اشتباهات نوشته است که این اثر “دنیای تاجرانی است—که تک‌تک‌شان راستگو، سخاوتمند و ستوده‌خصال هستند….هیچ دروغی و دغلی میان ایشان وجود ندارد، حتی یک معامله‌ی متقلبانه، دوز و کلک‌دار یا مشکوک در نمایشنامه پیدا نمی‌شود. قرارداد‌ها پاس داشته می‌شوند، و نقض آن‌ها مایه‌ی شرمساری است. پولی که در نمایشنامه از آن حرف به میان می‌آید نه کثیف است و نه مفسده‌انگیز. هیچ‌کس به فکر خودش نیست، و نه هیچ‌کس آزمند یا خسیس. کلاه‌برداری نکردن کاملاً عادی تصور می‌شود و انتظار معمول همه این است که کسی سرشان کلاه نخواهد گذاشت.” چقدر فکرمان درباره‌ی اقتصاد شکسپیری متفاوت بود اگر کمدی اشتباهات همان‌قدر تصورمان را قبضه کرده بود که تاجری ونیزی.

اسکروچیا دیکنز را در نظر بگیرید. روزگار سخت بی‌تردید حمله‌ای است بی‌رحمانه به صنعت تولید کارخانه‌‌ای در منچستر، اما خانه‌‌ی متروک نیز مسلماً درباره‌ی هدردادن سرمایه‌ی بالقوه‌ی انسانی است در زمانی که انتظار نمی‌رود مردان جوان‌ وارد دنیای کار شوند، و درباره‌ی ویژگی‌های شخصیت‌خراب‌کن بی‌مسئولیتیِ مالی. اگر اقتصاد دیکنزی با اسکروج شروع و به کُک‌تاون ختم نمی‌شد، تصویر ما از آن چه بود؟

البته آدام اسمیت‌شناسان با این چالش آشنا هستند، زیرا که بحث‌هایی که می‌شود با افراد درباره‌ی عقاید و سیاست‌های اسمیت داشت، کمابیش به این بستگی دارند که آنها ثروت ملل یا نظریه‌ی عواطف اخلاقی را خوانده باشند، یا به این‌که کدام‌یک را به‌تازگی خوانده باشند. ما همه با تصویر بی‌معنایی که در نتیجه‌ی این بحث‌ها از اسمیت منتشر می‌شود آشناییم. و حل این بخش از مسأله‌ی استنتاج از طریق فروکاست آسان است، هرچند وقت زیادی می‌برد. باید مطالعه کرد. بیشتر باید خواند. دست‌کم برای اینکه بتوان درباره‌ی اسمیت بحث جدی کرد لازم است هر دو کتاب ثروت ملل و نظریه‌ی عواطف اخلاقی را خواند. و همچنین برای بحث جدی درباره‌ی شکسپیر—و نه بحث درباره‌ی آثاری بخصوص از او—یا بحث درباره‌ی دیکنز—و نه آثار بخصوصی از دیکنز—باید دست‌کم، تعدادِ کافی از آثار آنان را خواند تا بتوان نمونه‌ی معیار و قابل‌اتکایی در دست داشت.

راه‌حل دیگر برای مساله‌ی استنتاج از طریق فروکاست دست برداشتن از خواندن چیزهایی است که همه‌ی کسان دیگر می‌خوانند. همپوشانی میان فهرست‌های “پرفروش‌ترین رمان‌های مربوط به کاروکسب” بسیار جالب‌توجه است. اگر زمان زیادی را صرفِ این فهرست‌ها کنید احتمالاً به این برداشت خواهید رسید که تنها آثار ادبی‌ای که تابه‌حال درباره‌ی کاروکسب نوشته شده همین کتاب‌های راه زندگی امروز (از آنتونی ترولوپ)، بابیت (از سینکلر لوئیس)، و آتش‌بازیِ بطالت‌ها (از تام وولف) هستند. اما رگه‌های دست‌نخورده و تحلیل‌ناشده‌ی بی‌شمار ادبی‌‌ای هستند که منتظرند تا خوانندگانی با قدرتِ تحلیل اقتصادی به سراغ‌شان ‌بیایند و گوهرهای‌شان را بیرون کشند. برای نمونه، شعر غنایی پر است از کاربردهای طنزآمیز پر از لذتِ اروتیک/اقتصادیِ کلمه‌هایی نظیر «کاربرد» و «سود». موری راث‌بارد از داستان جنایی به‌عنوان مدل مفیدی برای اندیشه درباره‌ی پلیس خصوصی یاد کرده است. داستان رمانتیک معاصر مک‌کلاسکی‌مآب‌ترین رمانی که تاکنون نوشته شده است را به ما می‌دهد، یعنی کتاب ابریشم برای اغواست، اثرِ لورتا چِیس؛ که در آن دوکِ کلیودان باید یاد بگیرد به ارزش‌های بورژوازی قهرمان زن خیاط داستان، مارسلین نوارو، احترام بگذارد و حتی آن‌ها را پیشه کند. او به مارسلین کمک می‌کند دریابد کارش “نه استخدام، بلکه شغل” اوست. و در آخر کتاب با هم وارد کسب‌و کار شده‌اند. در ادبیات خیلی بیشتر از آن‌چه اکثر ما فکرش را بکنیم، از بازار و اقتصاد حرف زده شده است.

خب اگر آثار و مطالب ادبی بسیار زیادی برای خواندن هست چرا نگاهی به آن‌ها نیندازیم؟ این بخش دوم مسأله‌ی ماست—نوعی ایستایی فکری. با در نظر گرفتن سوءظن‌های مدللی که جماعت بازارِ-آزاد-باور و آزادی‌خواه درباره‌ی بیانیه‌های از بالابه‌پایینِ متخصصان دارند، به‌طرز غریبی مشتاقِ اعتماد به داوری‌های متخصصان درباره‌ی میزان و معنای مضامین اقتصادی آثار ادبی هستیم. از قرار ما آماده‌ایم فراموش کنیم که بعضی منتقدین ادبی احتمالاً پیش‌‌زمینه و دانش خوب موثقی درباره‌ی اقتصاد ندارند، و بنابراین، به‌خوبی از غنای تصویر اقتصادی‌ای که در فلان متن ترسیم‌ شده آگاه نیستند. شاید آن‌ها حتی ندانند بحثی که به چشم‌شان ظاهراً فقط درباره‌ی سیاست یا رمانس به نظر می‌رسد، برای یک اقتصاددان جور دیگری به نظر خواهد رسید. مثلاً نظریه‌پردازان انتخاب جمعی با صحنه‌ی آغازینِ هنری پنجم حسابی حال می‌کنند، که در آن دو مقام کلیسایی می‌کوشند هنری را متقاعد کنند به فرانسه حمله کند، بدین منظور که حواس او را از لایحه‌ای که در پارلمان بر سر توقیف املاک کلیسا به نفع پادشاه در جریان است، منحرف کنند. یا مذاکرات و گفت‌وگوهای مربوط به ازدواج در رمان شاتل فرانسیس هاجسن برنت مورخان اقتصادی و نظریه‌پردازان حقوق مالکیت را ماه‌ها سرگرم خود می‌کند.

همچنین ما باید بکوشیم بر این ایستایی فکری غلبه پیدا کنیم و دیگر بار (یا با شرمساری برای بار نخست) متن‌هایی را بخوانیم که درباره‌شان“ همه یک چیز را می‌گویند” تا بلکه بفهمیم آیا “آنچه همه می‌گویند” واقعاً درست است یا خیر. لَختی اجازه دهید به همان نمایشنامه‌ی تاجر ونیزی برگردیم. همه می‌دانیم که تاجر ونیزی ضدبازار است، بر سر این توافق وجود دارد، نه؟ همه همین را می‌گویند. اما علاوه بر تصویرِ به‌شدت منفی‌ای که نمایشنامه از بعضی قسمت‌های جهان کاروکسب به دست می‌دهد، درس‌های خوبی از ارزش تنوع‌دهیِ سرمایه‌گذاری‌ها، اهمیت احتراز از مغالطه‌ی هزینه‌های اضافی و نیز (همان‌طور که برادرم دن اسکوایر در جایی دیگر گفته است) نیاز به بیمه‌ی دریایی، در آن نهفته است. درباره‌ی رمان ضد صنعتی معروف روزگار سخت چه می‌توان گفت؟ نگاهی دیگر به آن به یادمان می‌آورد که این رمان صرفاً درباره‌ی شرارت‌هایِ کارخانه‌داران کُک‌تاون نیست. داستان به اتحادیه‌چیِ نابکار، اسلک‌بریج، هم می‌پردازد که عامدانه شخصیت و زندگی استیون بلک‌پولِ صادق و رک‌گو را به این جرم که او حاضر به عضویت در اتحادیه نیست، نابود می‌کند. اگر شما، به جای نویسندگان و متن‌هایشان، اطلاعاتتان را از متخصصان بگیرید، تمام این ظرایف را از دست می‌دهید.

اگر اطلاعاتتان را از متخصصان بگیرید با الجیس ولیوناس، آنجا که می‌گوید تئودور درایزر به‌خاطرِ سه‌گانه‌یِ هوس‌ِ خود نویسنده‌ای ضدکارو‌کسب است، هم‌رأی خواهید بود. این سه‌گانه روایتی از زندگی چارلز یِرکِس است که چندان دست‌کاری نشده. یِرکس به گفته‌ی ولیوناس،“سلطان خط‌آهن‌های شهری بود و به مدرن‌سازی فیلادلفیا و شیکاگو کمک بسیار کرد و یکی از ثروت‌مندترین‌های تاریخ آمریکا شد.” اما ازآنجاکه ولیوناس اشاره‌ای نمی‌کند، نخواهید فهمید که یرکس به نحوی غیرقانونی مقدار بسیار زیادی از پول دولت را با سرمایه‌گذاری در بورس اوراق بهادار به خطر انداخت و از دست داد و با اخاذی از سیاستمداران توانست از زندان رهایی یابد. علت اینکه چرا درایزر احتمالاً از طرفدارانِ یرکس نیست را می‌توان فهمید. می‌شود فهمید چرا کسانی که علاقه‌مندند دست شرکت‌ها و دولت را از جیب همدیگر کوتاه کنند، احتمالاً خودشان بخواهند آثار دریزر را ورقی بزنند.

اما مشکلی که در مورد کل بحثِ طرف‌داری یا ضدیّتِ ادبیات با اقتصاد وجود دارد، صرفاً این نیست که مردم چیزهای اشتباه خوانده‌اند یا اینکه چیزهای درست کم خوانده‌اند، یا این‌که عقاید دیگران را بی آزمون می‌پذیرند. در واقع کل بحث غلط است. مسأله تلاش برای واداشتن ادبیات به کاری است که خوب از عهده‌اش برنمی‌آید. با این‌همه، مطمئن‌ترین راه برای نوشتن یک رمان بد این است که آن را واقعاً برای تعلیم چیزی به دیگران بنویسی. از یک درس که مدام صفحه به صفحه برای مخاطب تکرار شود داستان سرگرم‌کننده‌ای بیرون نمی‌آید. ادبیات، به‌ویژه شعر و داستان بلند در قالب رمان و درام، با باریک‌بینی و پیچیدگی شکوفا می‌شود. زیرا که میدانی برای کاوش گستره‌ای کامل از عقاید و نگرش‌ها نسبت به یک مسأله فراهم می‌کند و به‌علاوه مجموعه‌ی‌ گسترده‌ای از پاسخ‌ها و نتایج محتمل به دست می‌دهد. انتظار اینکه رمانی از نویسنده‌ای نسبتاً خوب و هوشمند همواره و به هر طریق حاویِ «پیام اخلاقی»‌ای واحد برای خواننده باشد— خواه درباره‌ی کسب‌وکار باشد، خواه درباره‌ی دین یا عشق یا مرگ— به این می‌ماند که انتظار داشته باشیم رمان نطقی تبلیغاتی باشد. و این اشتباهی است احمقانه. همان‌طور که تایلر کوئن هم گفته است “درست است، بعضی امور واقعاً خیر در برابر شر هستند. همه این را می‌دانیم، نه؟ اما به نظر من، این قاعده‌ای کلی است، که ما زیاده از حد شیفته‌ی تکرارِ داستانِ خیر و شر هستیم. سرانگشتی که حساب کنید، فقط تصور کنید هر بار که این قصه‌ی خیر و شر را می‌گویید، به‌واقع ده نمره یا بیش‌تر ضریبِ هوشیِ خود را پایین می‌آورید.

ادبیات وادیِ جواب‌های سرراست و روشن نیست. سر وکار ادبیات با پاسخ‌های پیچیده است. داده‌های تجربی بسیار مهمی در متن‌های ادبی وجود دارد، نه داده‌هایی درباره‌ی واقعیت‌های اقتصادی، هرچند از این قسم اطلاعات هم در ادبیات پیدا می‌شود، بلکه داده‌هایی درباره‌ی اینکه مردم چه احساس و دریافتی از مسائل اقتصادی و بازار دارند و چطور درباره‌ی این مسائل فکر می‌کنند و می‌نویسند. اگر ما به این داده‌ها اهمیت می‌دهیم، اگر همان‌طور که دیر‌دره مک‌‌کلاسکی گفته است این اطلاعات مهم‌ هستند، وظیفه داریم پیدای‌شان کنیم، بنویسیم‌شان، پخش‌شان کنیم و آموزش‌شان بدهیم. در غیر این‌صورت مجبوریم به دست‌وپازدن در ورطه‌ی مقالاتی با عناوینی همچون “آیا همه‌ی رمان‌نویس‌ها از کار‌و کسب متنفرند؟” ادامه دهیم، مقالاتی که پُرند از اظهارنظرهایی نظیر “کار‌وکسب در آمریکا شاید کاروکسب باشد، اما کاروکسب در ادبیات آمریکایی قرن گذشته عمدتاً تاکید بر این بوده است که آمریکا در جستجوی کاروکسب، منابعش را برای چیزهای بی‌ارزش تلف کرده است.” باید همچنان منتظرِ شنیدن این چرندیات باشیم که “انگیزه‌ی نویسنده‌شدن حکایت از بی‌عرضگی در مسایل مالی دارد.” (هرکسی این حرف را زده است احتمالاً با این گفته‌ی دکتر جانسون آشنا نبوده که “هرآن‌که می‌نویسد برای پول می‌نویسد مگر آنکه ابله باشد.” و نیز از این حقیقت ژرف که فکر می‌کنم نیل گیمن گفته باشد، که طرفداران ما همیشه وقتی درمی‌یابند که هرزمان گروهی از نویسندگان گرد هم می‌آیند، بحث‌هایشان فقط درباره‌ی فرهنگ و هنر نیست، بلکه درباره‌ی حق‌التألیف‌ها و قرارداد‌هاست، آزرده می‌شوند.)

اگر دست‌به‌کار نمی‌شویم، اگر می‌گذاریم دیگران شرایط این بحث‌ را تعیین کنند، اگر همان ارزیابی‌های همان منابع قدیمی را قبول داریم، اگر بی دلیل و مدرک می‌گوییم بله، “ادبیات ضدبازار است،” ما سرحدی را تسلیم کرده‌ایم که نیازی به تسلیمش نبوده است. ما از گفتگوی شیوا و بحث‌های انسانی و حمایت قدرتمندی دست کشیده‌ایم که نیازی به واگذاردنش نبوده است. نمی‌توانیم بدون جنگیدن ادبیات را تسلیم کنیم.‌ و هر بار که چنین کنیم، مدام از منظرِ غنایِ فکری و کلامی فقیرتر، به لحاظ عاطفی محروم‌‌تر و مأیوس‌تر، و به‌لحاظ فرهنگی ورشکسته‌تر می‌شویم.